اَلدَّرسُ التّاسعُ

حُسنُ العاقبةِ

سعید: اَللهُ أکْبرُ!

الإمام (ع): اَللهُ أکْبَرُ! فِیمَ تُکَبِّرُ؟ یا سَعیدْ!

سعید: هذه الکوفهُ تَبْدو مِن بعیدْ!

الحُرّ: ها أنا الحرُّ الرّیاحـﻰّ !

 

درس نهم

حُسن عاقبت

سعید: الله اکبر

امام: الله اکبر ! چرا "الله اکبر" می گویی ای سعید؟

سعید : این شهر کوفه از دور نمایان است.

حر: هان این منم حرّ ریاحی !

 

الإمام (ع): أ علینا أم لَنا؟

الحُرّ: بَلْ علیکَ !

سعید: کیفَ تَمْشـﻰ فـﻰ رِکابِ الظَّالمینْ ؟! کیفَ لا تُبْصِرُ نورَ الحَقِّ و النَّهْجَ الْمُبینْ؟!

الإمام (ع): کُلُّکُمْ یَعْرِفُ أنّـﻰ طالبٌ إصلاحَ أمَّهْ، أفْسَدَتْها الطَّاغیهْ, حَکَمَتْها باغِیَهْ.

الحُرّ: نَحْن عَطْشَی, یَابْنَ بنتِ الْمُصطَفی!

 

امام: آیا علیه مایی یا با ماهستی؟

سعید: چگونه در رکاب ستمگران راه می روی؟ چگونه نور حق و راه آشکار را نمی بینی؟

امام: همه شما می دانید که من خواهان اصلاح امّتی هستم که طاغوت آن را فاسد کرده و تجاوز کار بر آن حکومت کرده است .

حر: ما تشنه ایم ای فرزند دختر مصطفی!

 

اَلإمام (ع) : وَزِّعوا الْماءَ علیهِم و علینا بالتَّساوﻯ و غداً یَأتـﻰ الْفَرَجْ.

الإمام (ع): حانَتِ الآنَ الصَّلاةُ, أ تُصَلّـﻰ بِرِجالِکْ؟

الحُرّ: بل نُصَلّـﻰ کُلُّنا خَلْفَکَ یا سِبْطَ الرَّسولْ.

الحُرّ: یا حسینُ بایعْ أنتَ أوتُسَلِّمْ!

الإمام (ع): أفلا أنتم بَعَثْتُم لـﻰ رَسائلْ... و صَرَخْتُمْ مِن مَظالِمْ...؟!

 

امام: آب را به صورت مساوی بر ما و بر آنان تقسیم کنید و فردا پیروزی (گشایش) می آید.

امام: الآن وقت نماز فرا رسید . آیا همراه مردانت نماز می خوانی؟

حر: البته همه ما پشت سر تو نماز می خوانیم ای نوه دختری پیامبر.

ای حسین یا بیعت می کنی یا تسلیم می شوی.

امام(ع): آیا شما نامه هایی برایم نفرستادید و از ستمگریها فریاد نزدید؟!

 

بُرَیر: لَعْنَةُ اللهِ علی مَنْ رَوَّعَ آلَ الرَّسول.

الإمام (ع) : ربِّ فَاشْهَدْ : ... خَذَلونا! کَذَّبونا!

قد تَوکّلنا عَلیکَ, ربِّ فَاشْهَدْ : ظَلَمونا!

لَمّا سَمِعَ الْحرُّ کلامَ الإمامِ (ع) أقْبَلَ عَلی الْقومِ...

الحرّ: أ تُقاتِلْ أنتَ هذا الرَّجُلَ؟

اِبنُ سَعْد: إﻯ... قِتالاً, سَتُشاهِدْ فیه إسقاطَ الرّؤوس!

 

بریر: لعنت خدا بر هر که خاندان پیامبر را ترسانده است.

امام(ع): پروردگارا شاهد باش : ... ما را خوار کردند! ما را تکذیب کردند!

به تو توکّل کرده ایم، پروردگارا شاهد باش به ظلم کردند!

وقتی حر سخن امام(ع) راشنید به طرف قوم روی آورد.

حر: آیا تو با این مرد می جنگی؟

ابن سعد: بله ... جنگ، به زودی انداختنِ سرها را در آن خواهی دید.

 

الحرّ یَقْتَرِبُ مِن الإمام (ع) و هو یَرتَعِدُ...

أیُّها الْحُرّ لِماذا تَرْتَعِدْ ؟! أنْتَ مِنْ أشْجَعِ أهلِ الْکوفَةِ!

الحرّ : إنّنـﻰ شاهَدْتُ نفسـﻰ بین نارٍ و نَعیمْ .

ثُمَّ جاء الْحرُّ نحوَ الإمام (ع) نادِماً:

یا إلَهـﻰ إنّنـﻰ رَوَّعتُ أبناءَ الرَّسولْ!

فَلِذا أطْلُبُ منکَ الْمغفِرهْ و أریدُ المَعْذَرهْ!

 

حر به امام نزدیک می شود در حالی که می لرزد.

ای حر چرا می لرزی؟! تو از شجاع ترین مردم کوفه هستی!

حر: من خودم را میان آتش و بهشت دیدم.

سپس حر با پشیمانی به سوی امام(ع) آمد:

ای خدای من، به راستی که من فرزندان پیامبر را ترساندم.

پس من از تو آمرزش می خواهم و معذرت می خواهم.

 

إنّهُ سِبْطُ النّبـﻰّ, إنّه عینُ علـﻰّ.

هَل تَرَی لـﻰ یا إلهـﻰ تَوبةً؟!

سَمِعَ الإمامُ (ع) نِداءَهُ و قال:

عادَ - وَاللهِ - فَتانا الْحُرّ حرًّا...

 

او نوه پیامبر است. او مانند علی است.

آیا ای خدای من برایم توبه ای می بینی؟!

امام(ع) صدای او را شنید وگفت:

به خدا قسم که جوان آزرده ی ما حر آزاده برگشت.


X