(0) نظر
- برچسب ها -
الدرس السادس عَشَرَ
المَجموعة الشَّمسیّه
الشّمسُ أقْرَبُ نَجْمٍ إلى الأرضِ و هى صَغیرةٌ جِدّاً بالنّسبةِ إلى بَعضِ النّجومِ الاُخرَی، لکنّها کَبیرةٌ جدّاً بالنسبةِ إلى الأرضِ و هِىَ عَلَی بُعدِ مائةٍ و خَمسینَ ملیونَ کیلومترٍ منّا و بالرَّغمِ مِنْ هَذَا البُعْدِ فإنَّ ضَوْءها ثَمانـى دَقائِقَ فَقَط. و هُناکَ عَدَدٌ کبیرٌ مِن الأجرامِ السَّماویَّةِ حَوْلَ الشَّمسِ یُعرَفُ کُلُّها بالمنظومةِ الشَّمسیَّةِ.
درس شانزدهم
منظومهشمسی
خورشید نزدیکترین ستاره به زمین است و نسبت به برخی از ستارگان دیگر خیلیکوچکتر
ولی نسبت به زمین بسیار بزرگ است، و 150 میلیون کیلومتر از ما فاصله دارد و نور آن
علیرغم این فاصله تنها طی8 دقیقه به ما میرسد. و تعداد زیادی از اجرام آسمانی در
گرد خورشید وجود دارند که همه به منظومه شمسی معروف میباشند.
مُکتَشِف الجَراثیمِ
یَنْعَمُ الانسانُ الْیَومَ بِنِعَمٍ مُخْتلِفَةٍ بما سَخَّرَ مِن قُوَی الطّبیعَةِ لمَنافِعِه، فسَهُلَت حَیاتُه و قَلَّتْ مَتاعِبُه.
کُلُّ ذلکَ بفَضلِ العُلماءِ الّذینَ وُهِبُوا المَقدُرةَ و الذّکاءَ و وَقَفُوا حَیاتَهُم فـى سَبیلِ خَیرِ الانسانیَّةِ. و مِن هؤلاءِ، العالِمُ الفَرَنسىُ "لویس باستور" مُکتِشفُ الجَراثیمِ و مُخفِّفُ آلام الإنسانِ.
کاشف میکروب
امروزه انسان از نعمتهای گوناگونی برخوردار میباشد بطوری که نیروهای طبیعت را برای منافع خود تسخیر کرده است و زندگی او آسان و سختیهایش کم شده است.
همه اینها به لطف دانشمندانی است که از توان و هوش، بهرهمند شدند و زندگی خود را وقف راه خیر انسانیت نمودند. یکی از این دانشمندان ، دانشمند فرانسوی" لویس پاستور" کاشف میکروب و کاهشدهنده دردهای انسان است.
و مِن أهَمِّ خَدَماتِهِ اکتِشافُ الجَراثیمِ الّذى أحْدَثَ انقِلاباً فـى عِلمَى الجِراحَةِ و الطِّبِّ و جَعَلَه مِنْ أشْهَرِ عُلَماء القَرْن التاسِعَ عَشَرَ المیلادىِّ فـى العالَمِ.
از مهمترین خدمات او کشف میکروب ها است که انقلابی در دو علم جراحی و پزشکی ایجاد کرد و او را از مشهورترین دانشمندان قرن نوزدهم میلادی در جهان ساخت.
(0) نظر
- برچسب ها -
الدرسُ الخامس عَشَرَ
الشّاعِر المُلْتَزِم
کانَ السَّیِّدُ الحِمْیَرىُّ مِنَ الشُّعَراءِ المُلتَزِمینَ فـى القَرْنِ الثانـﻰ لِلهجْرةِ و کانَ یُدافِعُ عَن الحقِّ و یُهاجِمُ الظّالِمینَ و لذلکَ أصبَحَ مَبغُوضاً عندَ الاُمَویّینَ،
درس پانزدهم
شاعر متعهد
سید حمیری از شاعران متعهد قرن دوم هجری بود، از حق دفاع میکرد و بر ستمگران میتاخت و به همین خاطر نزد امویان مورد نفرت واقع شد.
لأنَّهم کانوا یَزْرَعونَ بُذُورَ الحِقْدِ و العَداوةِ لآلِ علىٍّ (ع) فـى قُلوبِ النّاسِ و کانَ السّیِّدُ الحِمْیَرِىُّ یُحبِطُ خُطَّةَ الأمویّینَ و یَنْصُرُ آلَ البَیْتِ (ع) و یُبَیِّنُ فضائلَهم للنّاسِ بِشَجاعةٍ، و کانَ یَقولُ: "لَمْ أترُکْ فَضیلةً لِعلىٍّ و آلِهِ إلّا نَظَمْتُ حولَها شِعراً".
و نَحنُ نَعلَمُ أنَّ مَدْحَ آلِ البیتِ (ع) فـى عَصْرِ الأمویّینَ ما کانَ أمْراً بَسیطاً بَلْ کانَ فـى أکثرِ الأحیانِ یُسَبِّبُ قَتْلَ قائلِهِ أوْ تَشریدَهُ و حِرمانَهُ مِنْ حُقُوقِهِ.
چون آنها تخم کینه و دشمنی را نسبت به خاندان علی(ع) در دلهای مردم میکاشتند و سیّد حمیری نقشه امویان را ناکام میکرد و اهل بیت(ع) را یاری مینمود و با شجاعت فضایل آنها را برای مردم روشن میساخت و میگفت" فضیلتی از علی و خاندان او را رها نکردم جز اینکه در مورد آن شعری سرودم"
و ما میدانیم که مدح اهلبیت(ع) در عصر امویان کار سادهای نبود بلکه در بیشتر مواقع قتل گوینده یا آوارگی و محروم شدن او را از حقوقش موجب میشد.
ذاتَ یومٍ جاءَ أحدُ أصحابِ الامامِ الصّادقِ (ع) إلیه و بَدَأ بالسِّعایَةِ و قَالَ للإمامِ (ع): إنّ السّیِّدَ یَرتَکِبُ بَعضَ الذُّنوبِ فلِماذَا تُدافِعُ عَنْه؟!
الإمامُ (ع) لَمْ یَقبَلْ أنْ یَطْرُدَ السیِّدَ الحِمْیَرِىَّ بِسَبَبِ ذَنبٍ من الذّنوبِ مَعَ عِلْمِهِ أنَّ أعمالَ السیِّدِ الحَسنَةَ أضعافُه.
فأجابَهُ قائلاً: "إنْ زلَّتْ عَنْه قَدَمٌ فَقَدْ ثَبَتَتْ له اُخرَی".
روزی یکی از اصحاب امام صادق(ع) نزد وی آمد و شروع به بدگویی کرد و به امام(ع) گفت: سیّد بعضی از گناهان را مرتکب میشود پس چرا از او دفاع میکنید؟!
امام(ع) قبول نکرد که سیّد حمیری را به خاطر گناهی طرد کند با علم به اینکه کارهای خوب سید چند برابر آن بود و به او پاسخ داد و فرمود: " اگر قدمی از وی بلغزد دیگری استوار می ماند".
جمال العِلْمِ و الأدَبِ
لَیسَ الجمالُ بأثْوابٍ تُزَیِّنُنا إنَّ الجمالَ جَمالُ العلمِ و الأدَبِ
لَیسَ الیتیمُ الّذى قَدْماتَ والِدُهُ بَلِ الیتیمُ یَتیمُ الْعِلْمِ و الأَدبِ
و قیلَ:
رَضِینا قِسْمَةَ الجَبّارِ فینا لَنا عِلمٌ و لِلجُهّالِ مالُ
فإنَّ المالَ یَفنَی عَنْ قریبٍ و إنَّ العلمَ لیس لَهُ زَوالُ
زیبایی دانش و ادب
زیبایی جامههایی نیستند که ما را میآرایند، زیبایی به دانش و ادب است.
یتیم کسی نیست که پدرش مرده باشد بلکه یتیم،یتیم دانش و ادب است.
و گفته شده است:
از قسمت خداوند توانا که به ما داده خشنودیم که ما دانش داریم و نادانان ثروت
چون ثروت به زودی از بین می رود ولی دانش نابودی ندارد.
وَ قیلَ:
العِلْمُ فـى الصَّدرِ مِثلُ الشّمسِ فـى الفَلکِ و العَقلُ لِلْمَرْءِ مِثلُ التّاجِ للمَلِکِ
اُشدُدْ یَدَیکَ بحَبلِ العِلْمِ مُعتَصِماً فالعِلمُ للمَرءِ مِثلُ الماء للسَّمَکِ
و گفته شده است:
دانش در سینه چون خورشید در آسمان است و عقل برای انسان مانند تاج برای پادشاه است.
دستانت را بر ریسمان دانش محکمدار، زیرا دانش برای انسان مانند آب برای ماهی است.
وَ قیلَ:
العِلْمُ فـى الصَّدرِ مِثلُ الشّمسِ فـى الفَلکِ و العَقلُ لِلْمَرْءِ مِثلُ التّاجِ للمَلِکِ
اُشدُدْ یَدَیکَ بحَبلِ العِلْمِ مُعتَصِماً فالعِلمُ للمَرءِ مِثلُ الماء للسَّمَکِ
و گفته شده است:
دانش در سینه چون خورشید در آسمان است و عقل برای انسان مانند تاج برای پادشاه است.
دستانت را بر ریسمان دانش محکمدار، زیرا دانش برای انسان مانند آب برای ماهی است.
(0) نظر
- برچسب ها -
الدرسُ الرابع عَشَرَ
حَدیثُ المسجد
أنَا المَکانُ الطّاهِرُ
أنا الّذﻯ تَعْلُو عَلی أکْتافِىَ الْمَنائِرُ
و إنَّنـى مَدرسَةُ الرَّسُولِ وَ الصَّحابَهْ
فَکُنْتُ رَمْزَ الْفِکْرِ وَ الإیمانِ و الصَّلابَهْ
درس چهاردهم
سخن مسجد
من مکان پاکم.
من آنم که بر دوش هایم گلدسته ها (مناره ها) بر افراشته می شود.
من مدرسه پیامبر و اصحاب هستم.
من نشان اندیشه و ایمان و استواری بودم.
وَ کُنْتُ مَهْداً لِلْجِهادِ الحَقِّ و الشَّهادَهْ
وَ مَوْطِناً للنُّورِ و العِبادَهْ.
یَغمُرُنـى الشُّعاعُ و الخُشُوعْ
و فـى رِحابـى یُورِقُ السُّجودُ و الرُّکوعْ
یا أیُّها الأحِبَّةُ الصِّغارُ وَ الْکِبارْ
هَیّا إلى المسجدِ فالمسجدُ فـى انتظارْ
من گهواره جهاد حق و شهادت بودم.
و میهن نور و عبادت
نور و فروتنی مرا فرا میگیرد.
و در گسترهام سجود و رکوع برگ در می آورد.
ای دوستان کوچک و بزرگ.
به مسجد بشتابید زیرا مسجد در انتظار است.
النَّعامة
النَّعامَةُ طائرٌ کَبیرٌ مَنْ أضْخَمِ الطُیُورِ. هِىَ تَجْمَعُ بَیْنَ صِفاتِ الجَمَلِ و الطَّیرِ. لَها جَناحانِ کبیرانِ وَ عُنُقٌ طویلٌ وَ مِنْقارٌ عَریضٌ.
و النَّعامَةُ حَیوانٌ یُضْرَبُ بِهِ الْمَثلُ فـى الجُبْنِ فإنّها تُدْخِلُ رأسَها تَحْتَ الرِّمالِ عِنْدَما تَشعُرُ بالْخَوْفِ وَ جاءَ فـى الأمثالِ: "أسَدٌ عَلَىَّ وَ فـى الحُرُوبِ نَعامَةٌ".
شتر مرغ
شتر مرغ پرندهای بزرگ و از عظیمترین پرندگان است و صفات شتر و پرنده را باهم دارد.
دوبال بزرگ و گردنی دراز و منقاری پهن دارد.
شتر مرغ حیوانی است که در ترس به آن مَثَل زده میشود. چون وقتی احساس ترس میکند سر خود را زیر شنها میبرد، و در مثلها آمده است:
بر من شیر است و در جنگها شترمرغ.
(0) نظر
- برچسب ها -
الدرسُ الثالث عَشَرَ
ما أرْخَصَ الجَمَلَ لَوْلا القِطَّةُ !
کان عندَ فَلّاحٍ جَمَلٌ یُحِبُّهُ کثیراً و یَسْتَخْدِمُهُ فـى الانتقالِ بَیْنَ القریةِ و المدینةِ. فـى یومٍ مِنَ الأیّامِ ذَهَبَ نَحْوَ سُوقِ المدینَةِ و فَقَدَ جَمَلَهُ هناکَ فَطَلَب الفلّاحُ مِنَ النّاسِ أنْ یُفَتِّشُوا عَنِ الْجَمَلِ. فَتَّشَ الناسُ کُلَّ مکانٍ. وَلکِنْ دُونَ فائدةٍ.
درس سیزدهم
شتر چقدر ارزان است اگر گربه نبود!
کشاورزی یک شتر داشت که او را بسیار دوست میداشت، و آن را در جا به جا شدن میان روستا و شهر به خدمت میگرفت.
در یکی از روزها به طرف بازار شهر رفت و شترش را در آنجا گم کرد، کشاورز از مردم خواست که شتر را جست و جو کنند.مردم هر جایی را گشتند. ولی بیفایده بود.
و بَعْدَ تفتیشٍ طویلٍ و تَعَبٍ کَثیرٍ... أقْسَمَ الفلّاحُ أمامَ النّاسِ أنْ یَبِیعَ الجَمَلَ بدینارٍ واحدٍ إنْ وَجَدَهُ.
تَعَجَّبَ النّاسُ مِن هذا السِّعْرِ الرَّخیصِ وَ حینما کانَ یَتَجَوَّلُ فـى السّوقِ مَساءً، وَجَدَ الجَمَلَ قربَ شجرةٍ.
فَفَرحَ وَلکنّهُ تَذَکَّرَ قَسَمَهُ. فَکَّرَ الفلّاحُ لَحْظَةً فَأحْضَرَ قِطّةً وَ جَعَلَها علی الْجَمَلِ و وَقَفَ وَسَطَ السُّوقِ وَ نادی:
بعد از جست وجوی طولانی و خستگی زیاد ... کشاورز مقابل مردم قسم یاد کرد که اگر شتر را بیابد آن را به یک دینار بفروشد.
مردم از این بهای ارزان تعجب کردند و او وقتی شب در بازار میگشت شتر را نزدیک درختی پیدا کرد.
خوشحال شد ولی سوگندش را به یاد آورد. کشاورز لحظهای فکر کرد و بعد گربهای آورد و آن را روی شتر گذاشت و وسط بازار ایستاد و ندا داد:
مَنْ یشْتَرِﻯ الجملَ بدینارٍ و القطّةَ بألفِ دینارٍ معاً؟
تَجَمَّعَ النّاسُ حَوْلَهُ و فَهِمُوا أنَّهُ لا یَقصُدُ أنْ یَبیعَ جَمَلَهُ فَانصَرَفوا و هُم یقولونَ:ما أرْخَصَ الجملَ لَو لا القِطَّةُ!
چه کسی این شتر را به یک دینار و گربه را هزار دینار با هم میخرد.
مردم گرد او جمع شدند و دانستند که او قصد فروش شتر را ندارد پس رفتند در حالی که میگفتند: شتر چقدر ارزان است اگر گربه نبود!
الذَّکاء
کانَ لِمَلِک غَلیظِ الْقلبِ خادِمٌ. فـى یومٍ مِنَ الأیّامِ عِندَما قدَّمَ الخادمُ الطعامَ إلى المَلِکِ سَقَطَتْ قَطرةٌ من الطّعامِ عَلَی قَمیصِهِ .
فَغَضِبَ المَلِکُ وَ أمَرَ بِقَتِلهِ فوراً فَسَکَبَ الخادمُ الطَّعامَ کُلَّهُ عَلی رأس الملک وَ هُوَ یقولُ:
أخْجَلُ أن یَکونَ المَلِکُ قاتلـى لِقَطْرَةٍ فَعَظَّمْتُ ذَنبـى لِیَکُونَ ذاحَقٍّ فـى قتلـى . فتَبَسَّمَ المَلِکُ و صَفَح عَنْه.
زیرکی
پادشاهی سنگدل خدمتکاری داشت. یک روز وقتی خدمتکار غذا را برای پادشاه آورد، یک قطره از غذا روی پیراهن او افتاد.
پادشاه خشمگین شد و بی درنگ دستور قتل او را داد. خدمتکار همه غذا را روی سر پادشاه ریخت در حالی که میگفت:
خجالت میکشم که پادشاه بخاطر یک قطره قاتل من باشد. گناهم را بزرگ کردم تا او در کشتن من حق داشته باشد. آنگاه پادشاه لبخندی زد واز او گذشت کرد.
(0) نظر
- برچسب ها -
الدرس الثانی عَشَرَ
الصَّدیقُ الناصِحُ
کانَ لِرَجُلٍ فَقیر صَدیقٌ. فَقالَ لَهُ یَوماً:
ما عِنْدَنا شَىْءٌ "یُسْمِنُ و یُغنی مِنْ جُوعٍ". تَعالَ نَذْهَبْ إلى البَساتینِ و الحُقُولِ لِلْعَمَلِ، عَسَی اللَّهُ أنْ یَرزُقَنا رِزْقاً حَلالاً.
درس دوازدهم
دوست نصیحتگر
مردی فقیر دوستی داشت، روزی به او گفت:
چیزی نداریم که" فربه سازد و گرسنگی را برطرف کند" بیا برای کار به باغها و مزرعهها برویم، امید است که خداوند به ما روزی حلال بدهد.
فانطَلَقا نحوَ البَساتینِ
پس بسوی باغها براه افتادند.
بَیْنما کانا یَذْهَبانِ وَسْوَسَ لَه الشیطانُ أنْ یَتَسلَّقَ جُدْرانَ البَساتینِ و یَسْرِقَ مِقداراً من الفَواکِهِ.
فقالَ لِصدیقهِ: انتَظِرْ هُنا و راقِبِ الأطرافَ فإذا اقتَرَبَ أحَدٌ فأخْبِرنـى. فَوَقَفَ الصَّدیقُ للمراقبةِ وَ بَدَأ الرَّجُلُ یَقْطِفُ الفواکِهَ.
درحالی که میرفتند شیطان او را وسوسه کرد که از دیوار باغها بالا رود و مقداری میوه بدزدد.
به دوستش گفت: اینجا منتظر بمان و مراقب اطراف باش، و وقتی کسی نزدیک شد به من خبر بده دوستش برای مراقبت ایستاد و مرد شروع به چیدن میوهها کرد.
بعدَ قلیل
پس از اندکی
قالَ صَدیقُه: یا أخى! أحَدٌ یُشاهِدُنا، فخافَ الرَّجُلُ و نَزَلَ مِنَ الجدارِ وَ سَألَهُ: مَنْ هُوَ؟ أینَ هُوَ؟
فقالَ صَدیقُهُ: هُوَ اللّهُ الّذى یَرَی کُلَّ أحَدٍ وَ یَعْلَمُ کُلَّ شىءٍ. فارتَعَدَ الرَّجُلُ وَ َخَجِلَ...
دوستش گفت: برادرم! یکی ما را میبیند،مرد ترسید و از دیوار پایین آمد و از او پرسید: کیست؟ کجاست؟
دوستش گفت: او خداوند است که همه کس را میبیند وهر چیزی را میداند. آنگاه مرد به خود لرزید وشرمنده شد.
العامِل
نحَتَفِلُ بِیَوم العاملِ مِن کُلِّ عامٍ لأنَّ العملَ أقدَسُ ما فـى حیاةِ الانسانِ و الاسلامُ یحترمُ العاملَ بحَیثُ افْتَخَرَ الرسولُ الأکرمُ (ص) بأن یُقبِّلَ یَدَﻯ العاملِ.
و عَسَی العاملُ أنْ یَتمتَّعَ بمَکانةٍ رفیعةٍ فـى مُجتَمَعِنا إذْ إنَّ المُجتَمَعاتِ البشریَّةَ بَدَأت تَتقَدَّمُ بفَضلِ الأیدى العاملةِ المتخصّصةِ.
کارگر
هر سال روز کارگر را جشن میگیریم چون کار مقدسترین چیز در زندگی انسان است و اسلام به کارگر احترام میگذارد بطوری که رسول اکرم (ص(افتخار نمود که دستان کارگر را میبوسد.
و امید است کارگر در جامعه ما از جایگاه والایی برخوردار شود، چرا که جوامع بشری به لطف دستان کارآمد متخصص پیشرفت میکند.
قال جِبران خلیل جِبران فـى شأن العاملِ:
"اُحِبُّ من النّاسِ العامِلَ. اُحِبُّه لأنَّه یُطعِمُنا و یَحرِمُ نفسَه، اُحبُّهُ لأنَّه یَغزِلُ... لِنَلبَسَ الأثوابَ الجدیدةَ، بَیْنَما زَوجَتُه و أولادُه فـى ملابِسِهم القدیمةِ. اُحِبُّه لأنَّه یَبْنـى المنازلَ العالیةَ و یَسکُنُ الأکواخَ الحقیرةَ. اُحِبُّ ابتسامَتَه الحُلوَةَ.
جبران خلیل جبران در باره مقام کارگر گفت:
از میان مردم کارگر را دوست دارم او را دوست دارم چون به ما غذا میدهد و خود را محروم میسازد، او را دوست دارم چون او پارچه میبافد(ریسندگی میکند) تا ما لباسهای نو بپوشیم با وجود اینکه همسر و فرزندانش لباسهای کهنه دارند. او را دوست دارم چون او خانههای بزرگ میسازد و خود در خانههای کوچک زندگی میکند، لبخند شیرین او را دوست دارم.
اُحِبُّ من النّاسِ العاملَ، لأنَّه یَحسَبُ نفسَه خادماً و هو السّیِّدُ السّیِّدُ و اُحبُّه لأنَّه خَجولٌ فإذا أعْطَیْتَه اُجرَتَه شَکَرَکَ قبلَ أنْ تَشْکُرَه".
از میان مردم کارگر را دوست دارم چون او خود را خدمتگزار به شمار میآورد درحالی که او آقا و سرور است و او را دوست دارم چون او خجالتی ست و وقتی مزد او را میدهی از توتشکر میکند پیش از آنکه تو از اوتشکر کنی.
(0) نظر
- برچسب ها -
تَضحِیَة الاُمّ
کانَت اُمّى تَشْتَغِلُ بِحیاکَةِ الْملابِسِ و تَعرِضُها للبیعِ لِتَحصُلَ علی النَّقُودِ اللّازمَةِ لِشِراءِ حاجاتِ البیتِ و کانَتْ تُتْعِبُ نَفْسَها فـى العَمَلِ لیلاً و نهاراً.
سَألْتُ والدَتـﻰ:
لِماذا تُتْعِبینَ نفسَکِ فـى العملِ المُتِواصِلِ یا أمّى!
فقالَتْ:
إنّ العَمَلَ شـىءٌ حَسَنٌ، و أنا أعْمَلُ کثیراً حتّی اُوَفِّرَ الطّعامَ و المَلابِسَ و اللّوازمَ المَدْرَسیَّةَ.
وَ کانَتْ تَطلُبُ منّـﻰ دائماً أن أکتُبَ دُرُوسی و أعمَلَ بواجِباتى المدرسیَّةِ و کانِت تَقومُ هى بِتَحْضیرِ الطَّعامِ و إدارةِ البیتِ و فـى اللیالـى تَسْهَرُ و تَعْمَلُ من أجلِ راحتـﻰ.
و کُنتُ أشاهِدُ مِقْدارَ الْجُهْدِ الّذى تَبذُلُه لِکَى تُوَفِّرَ لـى السَّعادةَ والحیاةَ الکریمةَ.
یا لَها مِن أمّ حَنُونٍ!
و أسألُ اللَّهَ أن یُوَفِّقَنـﻰ لخِدمَتِها فـى المسْتَقبلِ.
درس یازدهم
فداکاری مادر
مادرم مشغول دوختن لباس بود و آنها را برای فروش عرضه مینمود تا برای خریدن نیازهای خانه پول لازم به دست آورد وخودش را شبانه روزخسته میکرد
از مادرم پرسیدم:
مادرم! چرا خودت را با کار مستمر خسته می کنی؟
گفت:
کارچیزخوبی است ومن زیاد کار میکنم تا غذا ولباس ولوازم مدرسه رافراهم کنم.
همیشه از من میخواست که درسهایم را بنویسم و تکالیف مدرسه ام را انجام دهم و او خود آماده کردن غذا و اداره کردن خانه را انجام میداد، او خودش غذا را آماده می کردو خانه را اداره می نمود وشبها بیداری میکشید و بخاطر راحتی من کار میکرد.
ومن مقدار زحمتی را که او میکشید تا خوشبختی و زندگی شرافتمندانه برای من فراهم کند مشاهده میکردم.
چه مادر مهربانی!
از خداوند میخواهم که به من توفیق دهد تا در آینده به او خدمت کنم.
اللِّسان
کانَ لُقمانُ تلمیذاً فـى صِغَرِهِ عِنْدَ أحَدِ الأطبّاءِ فأرسَلَ الأستاذُ تلمیذَه إلى السُّوقِ و طَلَب مِنهُ أنْ یَشتَرِىَ لَهُ أجْودَ قِطْعَةٍ مِن ذَبیحةٍ فَذَهَبَ وَ َرَجَعَ وَ مَعَهُ لِسانُ خَروفٍ.
و فـى الیومِ الثّانـﻰ
أرسَلَهُ إلى السُّوقِ و طَلَبَ منه أنْ یَشتَرِىَ أرْدَأ قِطْعَةٍ مِنْ الذَّبیحةِ فَذَهَبَ وَ رَجَعَ وَ مَعَه لِسانُ خَروفٍ أیضاً.
فتعجَّبَ الأسْتاذُ مِنْ عَمَلِ تلمیذِه.
فقالَ: ما وَجَدتُ فـى جِسْمِ الذَّبیحةِ قِطْعَةً أجْوَدَ و أرْدَأ مِن اللِّسانُ، فاللِّسانُ الکاذِبُ النَّمَّامُ یُؤْذﻯ النّاسَ و یُغْضِبُ اللّهَ و اللِّسانُ الصادقُ المُصلِحُ یَنفَعُ النّاسَ و یُرضـﻰ اللّهَ.
زبان
لقمان در خردسالی شاگرد یکی از طبیبان بود، استاد شاگردش را به بازار فرستاد و از او خواست که بهترین قسمت گوسفند سر بریده ای را برای او بخرد، او رفت و با زبان گوسفند برگشت.
او را به بازار فرستاد و از او خواست که بدترین قسمت گوسفند سر بریده ای را بخرد و او رفت و در حالی برگشت که باز زبان گوسفند به همراه داشت.
پس استاد از کار شاگردش تعجب کرد،
شاگرد گفت: در بدن گوسفند ذبح شده قطعهای بهتر و بدتر از زبان پیدا نکردم.
زبان دروغگوی سخنچین مردم را میآزارد و خداوند را به خشم میآورد و زبان راستگوی اصلاحگر به مردم سود میرساند و خداوند را خشنود میسازد.
(0) نظر
- برچسب ها -
الدرس العاشر
تَضحِیَة الاُمّ
کانَت اُمّى تَشْتَغِلُ بِحیاکَةِ الْملابِسِ و تَعرِضُها للبیعِ لِتَحصُلَ علی النَّقُودِ اللّازمَةِ لِشِراءِ حاجاتِ البیتِ و کانَتْ تُتْعِبُ نَفْسَها فـى العَمَلِ لیلاً و نهاراً.
سَألْتُ والدَتـﻰ:
لِماذا تُتْعِبینَ نفسَکِ فـى العملِ المُتِواصِلِ یا أمّى!
درس دهم
فداکاری مادر
مادرم مشغول دوختن لباس بود و آنها را برای فروش عرضه می کرد تا برای خریدن نیازهای خانه پول لازم را به دست آورد و خودش را شبانه روز خسته می کرد.
از مادرم پرسیدم :
مادرم!چرا خودت را با کار مستمر خسته می کنی ؟
فقالَتْ:
إنّ العَمَلَ شـىءٌ حَسَنٌ، و أنا أعْمَلُ کثیراً حتّی اُوَفِّرَ الطّعامَ و المَلابِسَ و اللّوازمَ المَدْرَسیَّةَ.
وَ کانَتْ تَطلُبُ منّـﻰ دائماً أن أکتُبَ دُرُوسی و أعمَلَ بواجِباتى المدرسیَّةِ و کانِت تَقومُ هى بِتَحْضیرِ الطَّعامِ و إدارةِ البیتِ و فـى اللیالـى تَسْهَرُ و تَعْمَلُ من أجلِ راحتـﻰ.
گفت:
کار چیز خوبی است و من زیاد کار میکنم تا غذا و لباس و لوازم مدرسه را فراهم کنم.
همیشه از من میخواست که درسهایم را بنویسم و تکالیف مدرسه ام را انجام دهم و او خود آماده کردن غذا و اداره کردن خانه را انجام میداد، او خودش غذا را آماده می کرد و خانه را اداره می نمود وشبها بیداری میکشید و بخاطر راحتی من کار میکرد.
و کُنتُ أشاهِدُ مِقْدارَ الْجُهْدِ الّذى تَبذُلُه لِکَى تُوَفِّرَ لـى السَّعادةَ والحیاةَ الکریمةَ.
یا لَها مِن أمّ حَنُونٍ!
و أسألُ اللَّهَ أن یُوَفِّقَنـﻰ لخِدمَتِها فـى المسْتَقبلِ.
ومن مقدار زحمتی را که او میکشید تا خوشبختی و زندگی شرافتمندانه برای من فراهم کند مشاهده میکردم.
چه مادر مهربانی!
از خداوند میخواهم که به من توفیق دهد تا در آینده به او خدمت کنم.
اللِّسان
کانَ لُقمانُ تلمیذاً فـى صِغَرِهِ عِنْدَ أحَدِ الأطبّاءِ فأرسَلَ الأستاذُ تلمیذَه إلى السُّوقِ و طَلَب مِنهُ أنْ یَشتَرِىَ لَهُ أجْودَ قِطْعَةٍ مِن ذَبیحةٍ فَذَهَبَ وَ َرَجَعَ وَ مَعَهُ لِسانُ خَروفٍ.
زبان
لقمان در خردسالی شاگرد یکی از طبیبان بود، استاد شاگردش را به بازار فرستاد و از او خواست که بهترین قسمت گوسفند سر بریده ای را برای او بخرد، او رفت و با زبان گوسفند برگشت.
و فـى الیومِ الثّانـﻰ
أرسَلَهُ إلى السُّوقِ و طَلَبَ منه أنْ یَشتَرِىَ أرْدَأ قِطْعَةٍ مِنْ الذَّبیحةِ فَذَهَبَ وَ رَجَعَ وَ مَعَه لِسانُ خَروفٍ أیضاً. در روز بعد
فتعجَّبَ الأسْتاذُ مِنْ عَمَلِ تلمیذِه.
فقالَ: ما وَجَدتُ فـى جِسْمِ الذَّبیحةِ قِطْعَةً أجْوَدَ و أرْدَأ مِن اللِّسانُ، فاللِّسانُ الکاذِبُ النَّمَّامُ یُؤْذﻯ النّاسَ و یُغْضِبُ اللّهَ و اللِّسانُ الصادقُ المُصلِحُ یَنفَعُ النّاسَ و یُرضـﻰ اللّهَ.
او را به بازار فرستاد و از او خواست که بدترین قسمت گوسفند سر بریده ای را بخرد و او رفت و در حالی برگشت که باز زبان گوسفند به همراه داشت.
پس استاد از کار شاگردش تعجب کرد،
شاگرد گفت: در بدن گوسفند ذبح شده قطعهای بهتر و بدتر از زبان پیدا نکردم. زبان دروغگوی سخنچین مردم را میآزارد و خداوند را به خشم میآورد و زبان راستگوی اصلاحگر به مردم سود میرساند و خداوند را خشنود میسازد.
(0) نظر
- برچسب ها -
الدرس التاسع
هل تَعلَمُ
أنَّ نَوْعاً من الکَنْغَرِ یَقْدِرُ أنْ یَقْفِزَ إلى الأعْلی أکْثَرَ مِن ثلاثةِ أمتارٍ و أکْثَرَ مِن اثنَی عَشَرَ مِتْراً إلى الأمامِ، و ذلک فـى قَفْزَةٍ واحِدةٍ؟!
أنَّ قَلْبَ الانسانِ إلى نِهایةِ عُمرِهِ یَضُخُّ مِنَ الدَّمِ ما یُعادِلُ مِلْءَ أکثرَ مِن عَشْرِ ناقلاتِ نفطٍ کبیرةٍ، حَجْمُ کُلٍّ مِنْها ملیونُ بِرْمیلٍ؟!
درس نهم
آیا میدانی؟
نوعی از کانگورو قادر است بیش از سه متر به طرف بالا و دوازده متر به طرف جلو بپرد و این کار در یک پرش است؟!
قلب انسان تا آخر عمر خود خونی معادل بار بیش از ده نفت کش بزرگ پمپاژ میکند که حجم هر یک از آنها یک میلیون بشکه است؟!
أنّ القِطّةَ تَرَی فـى الظَّلامِ أفْضَلَ مِن الانسانِ بسَبْعِ مَرّاتٍ و السَّببُ یَعودُ إلى تَوسُّعِ الحَدَقتینِ عندَ وُصولِ الضَّوء وتأثّرِ الخَلایا الموجودةِ فـى عُیونِ القطّةِ الّتـى تَعْمَلُ کمِرْآةٍ تَعکِسُ الأضواءَ.
گربه در تاریکی هفت برابر بهتر از انسان میبیند، و علّت آن به بزرگ شدن مردمکها هنگام رسیدن نور و تأثیرپذیری سلولهای موجود در چشمان گربه بر میگردد، که مانند آیینهای عمل میکند که نورها را منعکس میسازد.
(0) نظر
- برچسب ها -
الدرس الثامن
البوصِیرىّ
وُلِدَ الْاِمامُ شرفُ الدینِ محمّدٌ البوصیرىُّ فـى عام 608 لِلْهِجْرَةِ. سَکَنَ البوصیرىُّ القُدسَ و مکّةَ و المدینةَ و مِصْرَ و افْتَتَحَ فـى مِصْرَ مَکْتباً للقرآنِ الکریم. کانَ البوصیرىُّ فَقیهاً و کاتباً و رِیاضیّاً و شاعراً ولکنَّه عُرِفَ فـى الشِّعرِ و فـى مَدْحِ الرَّسولِ خاصَّةً.
درس هشتم
بوصیری
امام شرفالدین محمد بوصیری در سال608 هجری بدنیا آمد.
بوصیری در قدس،مکه، مدینه و مصر زندگی کرد و در مصر مکتب قرآن کریم را افتتاح
نمود. بوصیری فقیه، نویسنده، ریاضیدان و شاعر بود ولی او در شعر به ویژه مدح
پیامبر اکرم(ص) معروف شده است.
و له قصیدةٌ فـى 180بیتاً أنشَدَها حینما کانَ فالِجاً فاسْتَشْفَعَ بِها إلى اللَّهِ لِیُعافِیَهُ فَرَأی فـى المَنامِ النبـىَّ (ص) یَمْسَحُ علی بَدَنِه بِیَدِهِ المبارکةِ ثمّ ألبَسَهُ بُرْدَةً فعِنْدَمَا اسْتَیْقَظَ، شَعَرَ بأنَّهُ قد سَلِمَ مِنْ هذا المرضِ فحَمِدَاللَّهَ علی ذلکَ.
تُوُفِّىَ البُوصیرىُّ فـى القاهرةِ وَ هُو کانَ فـى السادِسَةِ و الثمانینَ من عُمرِه.
قصیدهای در180 بیت دارد که آن را هنگامی که فلج بود سرود و
بوسیله آن از خداوند شفاعت خواست تا او را بهبودی دهد. او پیامبر(ص) را در خواب
دید که با دست مبارک خود بر بدن او میکشد و سپس عبایی بر او میپوشاند و وقتی
بیدار شد احساس کرد که از این بیماری بهبودی یافته است و خداوند را بخاطر آن ستود.
بوصیری در قاهره وفات یافت درحالی که عمر او هشتاد و شش سال
بود.
إلیکَ بَعْضَ أبیاتٍ مِنْ قَصیدتِهِ "البُرْدَة":
محمَّدٌ سیِّدُ الکَونَیْنِ و الثَّقَلَیــْ ـنِ و الفریقَیْنِ مِن عُرْبٍ و مِن عَجَمِ
نَبیُّنا الآمِرُ النّاهى فلا أحَدٌ أبَرَّ فـى قولِ "لا" مِنْه و لا "نَعَمِ"
هُوَ الْحَبیبُ الَّذى تُرْجَی شَفاعتُه لِکُلِّ هَولٍ مِنَ الْأهْوالِ مُقتَحِمِ
دَعَا إلى اللَّهِ فالْمُسْتَمسِکونَ به مُستَمسِکونَ بحَبْلٍ غَیرِ مُنفَصِمِ
فاقَ النَّبیّینَ فـى خَلْقٍ و فـى خُلُقٍ و لم یُدانُوهُ فـى عِلْمٍ و لا کَرَمِ
محمّد سرور دوگیتی وانس و جنّ و دو گروه عرب و غیر عرب است.
پیامبر ما امر کننده و نهی کننده است وکسی در گفتن"آری و نه" نیکوتر از او نیست.
او محبوبی است که در همه سختیهای هجوم آورنده امید شفاعت او میرود.
او به سوی خدا دعوت کرد و کسانی که به او متوسل شده اند به ریسمانی محکم و سخت چنگ زده اند.
در آفرینش و اخلاق بر تمامی پیامبران برتری یافت و آنان درعلم و بخشش به او نزدیک نشدند.
مَن هو أحقُّ بالجنّةِ؟
رُوِىَ أنَّ النبـﻰَّ (ص) ذَهَبَ إلى المسجدِ لِیُصَلِّىَ صَلاةَ الصبحِ. فَوَجدَ رَجُلاً یَتَعَبَّدُ و یُصَلّـى.
وَ عِنْدما عادَ الرسولُ(ص) لِیُصَلّىَ صلاةَ الظهرِ وَجَدَ ذلکَ الرّجلَ مازالَ یَتَعَبَّدُ وَ عِنْدَما وَجَدَهُ فـى المغربِ یتعبَّدُ و یُصَلّـى أیضاً قالَ له: إنّکَ دائماً فـى المسجدِ! ألَیْسَ لَکَ عَمَلٌ؟
چه کسی سزاوارتر به بهشت است؟
روایت شده است که پیامبر(ص) به مسجد رفت تا نماز صبح بخواند. مردی را یافت که عبادت میکرد و نماز میخواند.
و وقتی پیامبر(ص) بار دیگر برگشت تا نماز ظهر را بخواند آن مرد را دید که همچنان عبادت می کرد و وقتی باز هم او را در مغرب دید که عبادت میکرد و نماز میخواند به او گفت: تو دائم در مسجد هستی! آیا کاری نداری؟
فقالَ الرّجلُ: إنّنـىأتَعَبَّدُ لِکَى یُدْخِلَنـى اللَّهُ الجنّةَ. فسألَهُ النبـىُّ (ص): مَن یتَکَفَّلُ مَعاشَ أهْلِکَ؟ فقالَ الرّجلُ: أخى! فَقالَ النبـىُّ (ص): اِنَّ أخاکَ لَأحَقُّ مِنکَ بالجنَّةِ.
مرد گفت: من عبادت میکنم تا خداوند مرا وارد بهشت کند. پیامبر(ص) از او پرسید: چه کسی معاش خانواده تو را به عهده دارد؟ مرد گفت: برادرم! پیامبر(ص) فرمود: قطعاً برادرت از تو به بهشت سزاوارتر است.
(0) نظر
- برچسب ها -
اَلدَّرسُ السّابع:
إنّ اللّهَ مَعَ المؤمنینَ
اِجْتمعَ قومٌ مِنْ بَنـﻰ إسرائیلَ حَوْلَ نبیِّهِمْ فَقالوا:
یا نَبـﻰَّ اللَّهِ! إنَّ العدوَّ أخرَجَنا مِنْ بِلادِنا و دیارِنا. ﴿ اِبْعَثْ لَنا مَلِکاً نُقاتِلْ فـى سبیلِ اللّهِ﴾
درس هفتم
خداوند با مؤمنان است.
قومی از بنی اسرائیل گرد پیامبرشان جمع شدند و گفتند:
ای پیامبر خدا! دشمن ، ما را از سرزمین و خانه هایمان بیرون کرده است. پادشاهی برای ما بفرست تا در راه خدا بجنگیم.
قال النبـىُّ: إنّـﻰ أعلَمُ إنْ یَکتُبِ اللّهُ علیکُم القتالَ فإنّکم لا تُقاتِلُونَ فـى سبیلِهِ.
القومُ: لِماذا لا نُقاتِلُ أعْداءَنا، لَقَدْ أخْرَجُونا مِنْ بِلادِنا و دیارِنا.
فلمّا کَتَبَ اللّهُ عَلَیهِمُ الِقتالَ أعْرَضَ کَثیرٌ مِنْهم و لم یُقاتِلوا.
قال النبـﻰُّ: ﴿ إنَّ اللَّهَ قد بَعَثَ لَکُمْ طالوتَ مَلِکاً﴾
پیامبر گفت: من میدانم اگر خداوند پیکار را بر شما واجب کند، شما در راه او جنگ نمیکنید.
قوم: چرا با دشمنانمان نمیجنگیم،آنها ما را از سرزمین و خانه هایمان بیرون کردهاند.
پس وقتی خداوند پیکار را برای آنها واجب کرد بسیاری از آنها روی گرداندند و جنگ نکردند.
پیامبر گفت: خداوند طالوت را برای شما به عنوان پادشاه فرستاده است.
القوم: کَیْفَ یُمْکِنُ أنْ یکُونَ طالوتُ مَلِکاً علینا و هو فَقیرٌ لا یَملِکُ شیئاً. فتَباحَثُوا کثیراً فلم یَتَّبِعْ طالوتَ إلّا قلیلٌ مِنْهم.
فـى ساحةِ القتالِ عِنْدَما شاهَدُوا کَثرةَ أعْداءِهم وَ قِلَّةَ عَدَدِهم طَلَبوا مِن اللَّهِ أنْ یُثبِّتَ أقدامَهم و
قالوا : ﴿ اُنصُرْنا علی الْقَومِ الکافرینَ﴾
قوم: چگونه ممکن است طالوت پادشاهِ ما باشد درحالی که فقیر است و چیزی ندارد.
پس بسیار با هم گفتو گو کردند و جز اندکی از آنها از طالوت پیروی نکردند.
در میدان پیکار وقتی بسیاریِ دشمنان و کمی نفراتشان را دیدند از خداوند خواستند که گامهای آنها را استوار سازد و گفتند: ما را بر قوم کافر یاری ده.
و قال المُؤمنُونَ منهُم: إن تَصْبِروا تَتغَلَّبوا عَلَیهم. فقاتَلوهُم بِشِدَّةٍ و هَزَمُوهُم.
کما قالَ سُبْحانه و تَعالَـی : ﴿ کَمْ مِنْ فِئَةٍ قلیلةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کثیرةً بإذنِ اللّهِ﴾
و مؤمنان آنها گفتند: اگر صبر کنید بر آنها چیره می شوید. پس به شدت با آنها جنگ کردند و آنها را شکست دادند. چنانچه خداوند پاک و بلند مرتبه فرمود: چه بسا گروهی اندک به خواست خدا برگروهی بسیار چیره گردد.
طریق المودّة
نَصَحَ أحَدُ الحُکماءِ ابْنَهُ قائلاً:
یا بُنَىَّ ! أحْبِبْ قَومَکَ یُحِبّوکَ و تَواضَعْ لَهُمْ یَرفَعوکَ وَ ابْسُطْ لهُمْ وَجْهَکَ یَحتَرِمُوکَ و أکرِمْ صِغارَهم کما تُکْرِمُ کِبارَهم یُکرِمْکَ کِبارُهم و یَکْبَرْ علی مَوَدَّتِکَ صِغارُهم وَ ابْذُلْ مالَکَ و أعْزِزْ جارَکَ فبِذلِکَ تَثْبُتُ لَکَ سِیادَتُکَ.
راه دوستی
یکی از بزرگان فرزندش را نصیحت کرد و گفت:
فرزندم، قومت را دوست بدار تا ترا دوست بدارند و به آنها فروتنی کن تا تو را بالا ببرند و چهرهات را بر آنها گشاده کن تا ترا احترام کنند و کوچکترهای آنها را گرامی دار همانطوری که بزرگترانشان را گرامی میداری تا بزرگان آنها ترا گرامی دارند و افراد کوچک آنها با دوستی تو بزرگ شوند و ثروتت را بخشش کن و همسایهات را عزیز دار پس بدین وسیله سروَری تو پایدار میشود.
(0) نظر
- برچسب ها -
الدَّرسُ السَّادس
الضَّیفُ
ذَهَبَ رَجُلٌ إلى بَیتِ صَدیقِه و بَقِىَ عِندَه أیّاماً مَتوالیةً حَتّی ضَجِرَ صاحِبُ البَیْتِ مِن إقامَتِهِ فَفَکَّرَ فـى حیلةٍ لیَتَخلَّصَ منه.
فَاقتَرَحَ علی ضَیْفِهِ أنْ یَتَسابَقا فـى القَفزِ غَداً حَتّی یَعْرِفا مَن الفائزُ؟ فقالَ لِوَلَدِه:
عِندَما یَقفِزُ الضّیفُ إلى خارجِ البیتِ، أغلِقِ البابَ.
درس ششم
میهمان
مردی به خانه دوستش رفت و چند روز پی در پی پیش او ماند تا اینکه صاحب خانه از اقامت او به ستوه آمد و به فکر چارهای افتاد تا از او خلاص شود.
پس به میهمانش پیشنهاد کرد که فردا مسابقه پرش دهند تا بدانند چه کسی برنده است؟
لذا به فرزندش گفت: وقتی میهمان به بیرون از خانه میپرد در را ببندد.
صَباحَ الْغَدِ عِنْدَ السِّباقِ، قَفَزَ صاحِبُ البیتِ ذِراعَیْنِ إلى خارجِ البیتِ أمّا الضَّیفُ فقَفَزَ ذِراعاً واحدةً إلى داخلِالبیتِ!
فقالَ صاحِبُ البیتِ: أنا الفائزُ، ذِراعانِ مُقابلَ ذِراعٍ واحدةٍ! فقالَ الضَّیفُ: ذِراعٌ واحدةٌ إلى داخلِ البیتِ خیرٌ مِنْ ذِراعینِ إلى الخارجِ.
صبح فردا موقع مسابقه صاحب خانه دو ذرع به بیرون خانه پرید اما میهمان یک ذرع به درون خانه پرید!
صاحب خانه گفت: من برندهام، دوذرع در برابر یک ذرع ! میهمان گفت: یک ذرع به درون خانه بهتر از دو ذرع بیرون خانه است.
الحاکِمُ الظالمُ و الشَّیخُ المَجنونُ
ذاتَ یَوْمٍ خَرَجَ الحَجّاجُ بنُ یُوسُفَ لِیَتَنَزَّهَ فَصادَفَ شیخاً فَسألَهُ:
مِن أیْنَ أنتَ یا شَیْخُ؟
مِن هِذِه القَرْیةِ.
ما رَأیُکَ فـى الحَجّاجِ؟
هُوَ أظْلَمُ الحُکّامِ. سَوَّدَ اللّهُ وَجْهَهُ و أدْخَلَهُ النّارَ!
فرمانروای ستمگر و پیر دیوانه
روزی حجاج پسر یوسف بیرون رفت تا گردش کند،به پیرمردی برخورد کرد و از او پرسید:
ای پیرمرد! اهل کجا هستی؟
اهل این روستا.
نظرت درباره حجاج چیست؟
او ستمگر ترین فرمانروایان است.
خداوند روسیاهش کند و وارد آتش کند.
أتَعرِفُ مَنْ أنا؟
أنا الحَجّاجُ.
أنا فِداکَ. وَ هَلْ تَعْرِفُ مَنْ أنا؟
أنا رَجُلٌ مِن هِذِه القَبیلةِ. اُصْبِحُ مَجنوناً کلَّ یومٍ مَرَّةً فـى مِثلِ هذهِ السّاعةِ!!
آیا میدانی من کیستم؟
من حجاج هستم.
من فدایت هستم و آیا میدانی من کیستم؟
من مردی از این قبیله هستم. هر روز یک بار در چنین ساعتی دیوانه می شوم.
(0) نظر
- برچسب ها -
یا إلهى
یا إلهى یا إلهى یا مُجیبَ الدَّعَواتِ
إجعَلِ الیومَ سَعیداً و کَثیرَ البَرَکاتِ
و امْلَأ الصَّدرَ انشِراحاً و فَمِى بِالْبَسَماتِ
یا إلهى أنتَ عَوْنـى فـى أداءِ الوَاجِباتِ
درس پنجم
ای خدای من
ای خدای من ، ای خدای من ای برآورنده ی دعاها
امروز را مایه ی خوشبختی و پر خیر و برکت گردان
سینهام را فراخی بخش و دهانم را پر از لبخندها ساز.
خدایا تو یاری دهنده ی من در انجام تکالیف هستی.
نَوِّر العَقْلَ و قَلبـى بالعُلُومِ النافِعاتِ
و اجْعَلِ التَّوفیقَ حَظّى و نَصیبـى فِـى الحیاةِ
الأدیب المُلتزِم
ذاتَ یَوْمٍ قالَ المُتوَکِّلُ العَبّاسىُّ لِوزیرِه:
أریدُ مُعَلّماً حاذِقاً لِتربیةِ أوْلادﻯ و تَعلیمِهم. فمَا رأیُکَ؟
خرد و قلبم را با دانش های سودمند نورانی کن.
و در زندگی موفقیت را بهره و نصیب من گردان.
ادیب متعهد
روزی متوکل عباسی به وزیرش گفت:
معلّمی ماهر برای تربیت و تعلیم فرزندانم میخواهم؛ نظرت چیست؟
لا أعرِفُ أفْضَلَ و أعْلَم مِن ابْنِ السِّکّیتِ.
طَیِّب، طَیِّب، إذَنْ أحْضِرْه لتَعلیمِ أوْلادﻯ.
حَضَرَ ابنُ السِّکّیتِ لتَربیةِ أبْناءِ المُتوَکّلِ و تَعلیمِهِم.
فـى یومٍ عِندَما کانَ ابنُ السِّکّیتِ جالِساً عِنْدَ المُتوکِّلِ دَخَل عَلَیهما وَلَداه
هَلْ وَلَداىَ أحَبُّ إلیکَ أوْ أولادُ علىٍّ ؟
بهتر و عالمتر از ابن سکیت نمیشناسم.
بسیار خوب، بسیار خوب، پس او را برای آموزش فرزندانم حاضر کن.
ابن سکیت برای تعلیم و تربیت پسران متوکل حاضر شد.
یک روز وقتی ابن سکیت نزد متوکل نشسته بود دو فرزندش پیش آنها آمدند.
آیا فرزندان من پیش تو محبوبتر هستند یا فرزندان علی؟
غَضِبَ ابنُ السِّکّیتِ مِن کَلامِ المُتوکِّلِ و قالَ بجُرأةٍ:
و اللّهِ، إنّ قَنبَرَاً مَوْلَی علىٍّ بنِ أبـى طالبٍ لَأحَبُّ إلىَّ مِن هَذینِ و أبیهما.
غَضِبَ الْخَلیفةُ غَضَباً شَدیداً و أمَرَ الْجَلّادینَ بقَطعِ لِسانِ هَذا العالِمِ الشُّجاعِ. فَفَازَ بِلِقاءِ رَبِّه.
ابن سکیت از سخن متوکل به خشم آمد و با شجاعت گفت:
به خدا سوگند، قنبر غلام علی بنابیطالب پیش من از این دو و پدرشان محبوبتر است.
خلیفه بسیار خشمگین شد و به جلادها دستور داد زبان این عالم شجاع را بِبُرند و او توفیق دیدار پروردگارش را پیدا کرد.
(0) نظر
- برچسب ها -
خیر مُعین!
مَنْ کانَ قَریباً مِنْ رَبِّهْ
والرَّحمَةُ تَسْکُنُ فـى قَلْبِهْ
و أتَی بِالْمالِ عَلَی حُبِّهْ
فاللّهُ یُبارِکُ فـى کَسْبِه
درس چهارم
بهترین یاور
هر کس به پروردگارش نزدیک باشد.
و مهربانی در دلش جای گیرد.
ومال خود را با وجود دوست داشتن آن عطا کند.
خداوند در کسب او برکت نهد.
مَنْ کانَ صَدیقَ المِسْکینِ
و مُغیثَ الإخْوَةِ فـى الدِّینِ
فاللّهُ لَهُ خَیْرُ مُعینِ
یَجزیهِ و یَصْفَحُ عَن ذَنبِهْ
الْمُؤْمنُ صاحِبُ أفْضالِ
یُعْطى بِیَمینٍ و شِمالِ
هر کس دوست بینوا باشد.
و فریاد رس برادران دینی گردد.
خداوند بهترین یاور اوست.
او را پاداش دهد و از گناهش بگذرد.
مؤمن دارای فضیلتهاست.
با دست راست و چپ می بخشد.
وَ یُجیبُ السّائلَ فـى الحالِ
و یُخَفِّفُ عَنْهُ مِنْ کَربِهْ
البِرُّ دَلیلُ العِرفانِ
وَ زکاتُکَ شرطُ الإیمانِ
و اللّهُ وَلـىُّ الْإحْسانِ
و المُحسِنُ یَطمَعُ فـى قُربِهْ
و مستمند را بیدرنگ پاسخ میدهد.
و از اندوه او کم می کند.
نیکوکاری دلیل شناخت است.
و زکات تو شرط ایمان است.
و خداوند صاحب احسان است.
و نیکوکار به نزدیک شدن به او نظر دارد.(طمع دارد)
مُعجِزَة الأنبیاءِ
سَألوا الإمامَ الرِّضا (ع) :
لِماذا جَعَلَ اللّهُ مُعْجِزَةَ مُوسی (ع) إبْطالَ السِّحْرِ و مُعْجِزَةَ عیسی (ع) شِفاءَ المَرضَی و مُعْجِزَةَ مُحمَّدٍ (ص) القُرآنَ؟
معجزه پیامبران
از امام رضا(ع) پرسیدند:
چرا خداوند معجزه موسی(ع) را باطل کردن سِحْر ومعجزه عیسی(ع)را شفای بیماران و معجزه حضرت محمد(ص)را قرآن قرار داد؟
فقالَ (ع) :
عِندَما بَعَثَ اللّهُ مُوسی (ع) کانَ للسِّحْرِ مَنزِلةٌ عَظیمةٌ عندَ النّاسِ فأبطَلَ سِحْرَهُم بهذِه المُعْجِزَةِ.
و عِندَما بَعَث عیسَی (ع) کانَ للطِّبِّ دَوْرٌ کَبیرٌ بینَ النّاسِ بسَبَبِ شُیُوعِ الْأمْراضِ المُختَلِفةِ فأظهَرَ مُعْجِزَتَهُ بِشِفاءِ المَرْضَی و إحیاءِ المَوتَی.
حضرت فرمود:
وقتی خداوند موسی(ع)را مبعوث کرد سِحْر پیش مردم جایگاه والایی داشت لذا سِحْر آنها را با این معجزه باطل ساخت.
و وقتی عیسی(ع) را مبعوث کرد به خاطر شایع شدن بیماریهای مختلف پزشکی نقش زیادی میان مردم داشت لذا با شفای بیماران و زنده کردن مردگان معجزه خود را آشکار کرد.
بَعَثَ مُحمَّداً (ص) فـى وَقْتٍ کانَ للبَیانِ و الفَصاحَةِ اهْتِمامٌ بالِغٌ بینَ النّاسِ فأنزَلَ اللّهُ القرآنَ فأظهَرَ عَجْزَهُم عَنِ الإتیانِ بمِثْلِه.
و حضرت محمّد(ص) را زمانی فرستاد که سخنوری و شیوایی دارای توجه زیادی میان مردم بود لذا خداوند قرآن را نازل کرد و ناتوانی آنها را از آوردن مانند آن آشکار ساخت
(0) نظر
- برچسب ها -
لا فَرْقَ بَیْنَ غَنـىٍّ و فَقیرٍ
سَلَّمَ رَجُلٌ فَقیرٌ عَلَی أحَدِ الصَّحابةِ فـى الطریقِ، فَرَدَّ الصَّحابـىُّ السَّلامَ بِبُرُودَةٍ.
بَعْدَ مُدَّةٍ سَلَّمَ رَجُلٌ غَنـىٌّ عَلی ذلکَ الصَّحابـىِّ فنَهَض الصَّحابـىُّ مِنْ مَکانِه و رَدَّالسَّلامَ عَلیْه بحَرارةٍ و صَافَحَهُ باحْتِرام ٍو رَحَّبَ به...
درس سوم
هیچ فرقی میان ثروتمند و فقیر نیست.
مردی فقیر به یکی از صحابه سلام کرد و صحابی سلام او را با سردی جواب داد.
بعد از مدتی مردی دارا به آن صحابی سلام کرد و صحابی از جای خود برخاست و سلام او را به گرمی جواب داد و با احترام به او دست داد و به او خوشآمد گفت ...
لَمَّا وَصَلَ الخبرُ إلـی رَسُولِ اللّهِ (ص) تأسَّفَ و قالَ:
"مَن لَقِىَ فَقیراً مُسْلِماً فسَلَّمَ عَلَیْهِ خِلافَ سَلامِه علی الأغْنِیاءِ لَقِىَ اللّهَ عزَّ وجلَّ یَوْمَ القیامةِ وَ هُوَ عَلَیْهِ غَضبانُ".
وقتی خبر به رسول خدا(ص) رسید افسوس خورد وگفت:
"هرکس فقیری مسلمان را، ببیند و بر او سلامی دهد که غیر از سلام وی بر ثروتمندان باشد خداوند عزّوجلّ را روز قیامت دیدار کند درحالی که او بر وی خشمگین است."
الرَّجلُ المُحسِنُ؟!
أحْدَثَ رَجُلٌ مُحْسِنٌ مَسْجِداً. فَسَألَهُ بُهْلولٌ عن سَبَبِ بِناءِ المَسْجِدِ.
مرد نیکوکار
مردی نیکوکار مسجدی ساخت، بهلول از او درباره انگیزه ساخت مسجد سؤال کرد.
فقالَ الرّجُلُ: أحْدَثْتُه لاکتِسابِ الثوابِ.
قَصَدَ بُهلُولٌ اخْتِبارَ الرَّجُلِ و مِقدارِ إخلاصِه فـى العَمَلِ. فکَتَبَ فـى لَیلةٍ عَلی جِدارِ المَسْجدِ:
"قَدْ أحدَثَ هَذا المَکانَ المُقدَّسَ الرَّجلُ المُحسِنُ بُهلولٌ"
مرد گفت: آن را برای کسب ثواب ساختم.
بهلول خواست این مرد و مقدار اخلاص او را در کار امتحان کند. لذا شبی روی دیوار مسجد نوشت:
این مکان مقدس را مرد نیکوکار بهلول ساخته است.
فـى الصَّباحِ لَمّا انتَشَرَ الخَبَرُ ذَهَبَ النّاسُ إلى بُهلولٍ لتَهْنِئَتهِ عَلی عَمَلِه الحَسَنِ.
سَمِعَ الرَّجُلُ المُحسِنُ هَذَا الخَبَرَ فغَضِبَ شَدیداً و ذَهَبَ إلى بُهلولٍ و شَتَمَه و قالَ له: أیُّها المَکّارُ لَقَد ضَیَّعتَ أموالـى و جَعَلتَ نفسَکَ شهیراً بَینَ النّاسِ.
صبح وقتی این خبر انتشار یافت مردم پیش بهلول رفتند تا به وی بخاطر کار خوبش تبریک گویند.
مرد نیکوکار این خبر را شنید و بسیار خشمگین شد و پیش بهلول رفت و به او دشنام داد و گفت: ای حیلهگر تو اموال من را تباه کردی و خودت را میان مردم معروف گردانیدی.
فذَهَبَ إلى المَسْجدِ بسُرعَةٍ و حَذَفَ اسمَ بُهلولٍ و کَتَبَ اسمَه بَدَلَه و عندئذٍ شَعَرَ بالرّاحةِ!!
و لمّا شاهَدَ بُهلولٌ هذا العَمَلَ ابتَسَمَ و قال:
﴿ إنّما یَتَقبَّلُ اللّهُ مِن المُتَّقینَ﴾
سپس به سرعت به سوی مسجد رفت و نام بهلول را حذف کرد واسم خود را بجای آن نوشت و در این هنگام احساس راحتی نمود!! وقتی بهلول این کار را دید لبخندی زد وگفت:
"خداوند فقط از پرهیزکاران قبول میکند"
(0) نظر
- برچسب ها -
أنتَ عِطرُ الیاسَمینِ
أیُّهَا النُّورُ المُبِینْ مِنْ إلهِ العالَمینْ
و الصِّراطُ المُستَقیمْ فـى ضَمیرِ الصّالحینْ
أنتَ مِصْباحُ الیَقینْ فـى قُلوبِ العاشِقینْ
درس دوم
تو عطر یاسمنی
ای نور آشکار از خدای جهانیان
و راه مستقیم در درون صالحان
تو در دلهای عاشقان چراغ یقین هستی.
أنْتَ نَبضٌ فـى القلوبْ أنْتَ عِطرُ الیاسَمینْ
کُلَّما زادَ الحَنینْ لَکَ یا ابْنَ المُرسَلینْ
باسْمِکَ الحُلْوِ هَتَفْنا یا ولـىَّ المؤمِنینْ
قَد حَلُمْنا فیکَ دَوْماً وَ انْتَظَرناکَ سِنینْ
تَمْلأ الارضَ بعَدْلٍ بَعْدَ جَوْرِ الظالِمینْ
تو تپش دلهایی تو بوی خوش گل یاسمن هستی
ای فرزند پیامبران! هرگاه آه و ناله بخاطر تو فزونی یابد.
با نام شیرین تو فریاد برآوردیم ای دوست مؤمنان
دائماً بخاطر تو صبر کردهایم و سالها انتظار تو را کشیده ایم
زمین را پس از ستم ظالمان پر از عدل میسازی.
دَمعَة الفَرَح
فـى المَسجدِ
فـى یومٍ مِن الأیّامِ سَمِعَ أحدُ الصَّحابةِ کلامَ الرّسولِ الأکرمِ (ص) وَ هو یَنْصَحُ المُسلِمینَ و یُشَجِّعُهُم علی الصَّدَقَةِ.
اشک خوشحالی
در مسجد
در روزی از روزها یکی از صحابه سخن رسول گرامی )ص(را شنید که مسلمانان را نصیحت میکرد و آنها را تشویق به صدقه میکرد.
فـى البیتِ
لمّا رَجَعَ الصَّحابـىُّ إلى کُوخِهِ الصَّغیرِ و شاهَدَ فیه حَصیرَهُ المُنْدَرِسَ و جَرَّتَهُ الْخَزَفیّةَ حَزِنَ کثیراً علی أنَّه لا یَقْدِرُ علی إعطاءِ الصَّدَقَةِ.
در خانه
وقتی آن صحابی به خانه کوچک خود برگشت و حصیر کهنه و کوزه سفالی خود را دید بسیار اندوهگین شد از اینکه نمیتواند صدقه دهد.
بعدَ الصَّلاةِ
رَفَعَ یَدَیْهِ إلى السَّماءِ و دُموعُهُ جاریةٌ مِن عَینَیْه:
اللّهُمَّ إنَّکَ تَعْلَمُ أنّى لا أمِلکُ ما أتصَدَّقُ بهِ فـى سَبیلِکَ وَ لکنّى یا رَبِّ رَضِیتُ عَنْ کُلِّ مَنْ شَتَمَنـى و ظَلَمَنـى فأطلُبُ مِنکَ أنْ تَجعَلَ رِضاىَ صَدَقةً فـى سَبیلکَ.
پس از نماز
دستهایش را بطرف آسمان بلند کرد درحالی که اشک از دیدگانش جاری بود.
خداوندا تو میدانی که من چیزی ندارم که در راه تو صدقه دهم ولی پروردگارا من از هر کسی که به من ناسزا گفته و بر من ستم روا داشته است راضی گشتم (درگذشتم) پس از تو میخواهم که رضایت مرا صدقه ای در راه خود گردانی
فـى الصَّباحِ
خاطَبَ الرسولُ (ص) المُسلمینَ و قالَ:
لَقَد أخبَرَنـى جِبرَئیلُ بأنَّ أحَدَکم قَدْ تَصدَّقَ بِعرضِهِ و قد قَبِلَ اللّهُ صَدَقَتهُ و بَشَّرَهُ بالرِّضْوانِ.
سَمِعَ الصَّحابـىُّ قَوْلَ الرّسولِ (ص) فدَمَعَتْ عَیناه... إنَّها دَمْعَةُ فَرَحٍ هذه المَرَّةَ!
در صبح
پیامبر (ص) مسلمانان را خطاب کرد و فرمود:
جبرئیل به من خبر داده است که یکی از شما آبرویش را صدقه داده است و خداوند صدقه او را پذیرفته و به وی بهشت را بشارت داده است.
صحابی گفتار پیامبر "ص" را شنید واشک از چشمانش فرو ریخت این بار آن اشک خوشحالی بود.
(0) نظر
- برچسب ها -
رَبَّنا ....
﴿ رَبَّنا آتِنا فِـى الدُّنیا حَسَنَةً وَ فـىالآخِرَةِ حَسَنَةً﴾
﴿ رَ بَّنا اغْفِرْ لَنا وَ لإخْوانِنا الَّذینَ سَبَقُونا بالإیمانِ وَ لا تَجْعَلْ فـى قُلوبِنا غِلّاً للَّذینَ آمَنُوا، رَبَّنا إنّکَ رَؤُوفٌ رَحیمٌ ﴾
درس اول
پروردگارا ..
پروردگارا در دنیا و آخرت به ما نیکی بده.
پروردگارا ما و برادرانمان را که پیش از ما ایمان آوردند بیامرز و کینه کسانی را که ایمان آورده اند در دل ما جای نده. پروردگارا براستی که تو دلسوز و مهربان هستی .
اللّهُمَّ اجْعَلِ الْیَقینَ فـى قَلبـى و النُّورَ فـى بَصَرى و النَّصیحَةَ فـى صَدْرى وَ ذِکْرَکَ باللَّیلِ و النَّهارِ عَلَـی لِسانـى وَ اجْعَلْ غِناىَ فـى نَفْسى و رَغْبَتـى فیما عِنْدَکَ بِرَحْمَتِکَ یا أرْحَمَ الرّاحِمینَ.
خدایا در دلم یقین و در دیدهام نور و در سینهام اندرز و بر زبانم شب و روز یادت را قرار ده و بینیازی مرا در خودم و میل مرا در آنچه نزد توست قرار ده، به مهربانیت ای مهربانترین مهربانان
(2) نظر
- برچسب ها -
الدرس العاشر
التمرین الاول :
در عبارات زیر اسم و خبر حروف مشبه بالفعل را پیدا کنید:
| اسمحروف مشبه | خبرحروف مشبه |
۱ | الله | یأمر |
۲ | هم | یتذکرون |
۳ | الله | قدیر |
۴ | السرور | دائم |
۵ | ک/ ی | متردد/ عازم |
التمرین الثانی :
اسمإنٌ | خبرلیت | فعلمبنی للمجهول | مفعولبه | مبتدا |
نا/ المساجدَ | تستقرٌ | تُدرَکُ | الانسانَ | الطمعُ |
التمرین الثالث :
پاسخ مناسبتر را برای جای خالی انتخاب کنید :
۱.سیفَ
۲.جمالُ
۳.أصعبُ
التمرین الرابع :
گزینه صحیح را بر طبق اعراب یا معنی تعیین کنید:
۱.لیتنی اجاهد لأرضی ربی : کاش جهاد می کردم تا پروردگارم را خوشنود کنم.
۲.کأنٌ السماء قبة فوق رؤسنا : گویا آسمان،خیمه ای بالای سر ماست .
التمرین الخامس :
الکلمة | التحلیلالصرفی | الاعراب |
ختام | اسم-مفرد-مذکر-جامد-معرفهبالاضافه-معرب-منصرف | مبتداو مرفوع |
ه | اسم-ضمیرمتصلللنصب أو للجر-للغائب-معرفه-مبنی علی الضم | مضافالیه و مجرور محلا |
مسک | اسم-مفرد-مذکر-جامد-نکره-معرب-منصرف | خبرو مرفوع |
و | حرف-غیرعامل-مبنی علی الفتح | - |
فی | حرفجر-عامل-مبنی علی السکون | - |
ذلک | اسم-مفرد-مذکر-معرفه-مبنیعلی الفتح | مجروربه حرف جر محلا |
ف | حرف-غیرعامل-مبنیعلی الفتح | - |
ل | حرف-عاملجزم-مبنی علی الکسر | - |
یتنافس | فعل-مضارع-للغائب-مزیدثلاثیمن باب تفاعل-لازم-مبنی للمعلوم-معرب | فعلمجزوم و فاعله (المتنافسون)جمله فعلیه |
ال | حرف-غیرعامل-مبنیعلی السکون | - |
متنافسون | اسم-جمعسالم للمذکر-مشتق(اسم فاعل)-معرف بأل-معرب-منصرف | فاعلو مرفوع |
(5) نظر
- برچسب ها -
الدرس التاسع
التمرین الاول :
عبارتهای زیر را بخوانید و اسم و خبر افعال ناقصه را مشخص کنید :
1.الله :(اسم کان مرفوع) / محیطاً :(خبر کان منصوب)
2.ضمیر(و) در (کانوا) : اسم کان مرفوع محلاً / یتقونَ :(خبر کان منصوب محلا)
3. ضمیر(و) در (تکونوا) : اسم کان مرفوع محلاً / شهداءَ : خبر کان منصوب
التمرین الثانی
خطاهایی که وجود دارد را تصحیح کنید:
1.مادامَ : ماداموا (فعل ناقص در وسط جمله مطابق اسم ماقبل خود به کار می رود و از آنجا که مسلمونَ جمع است فعل نیز به صورت جمع به کار می رود)
2.صحیح است.
3.قدوةٌ : قدوةً (خبر افعال ناقصه ،منصوب است)
4.کانا : کان (افعال ناقصه در صورتی که اسمشان،اسم ظاهر باشد،به صورت مفرد به کار می روند.)
5.صحیح است.
التمرین الثالث
افعال ناقصه را حذف کنید و سپس به تغییری که در اعراب و معنی حاصل می شود اشاره کنید :
1.قائدُ ثورتِنا قدوةٌ للمظلومینَ .
2.ألیسَ الصدقُ أنفعُ تجارةٍ .
3.الأمةُ الإسلامیةُ متحدةٌ .
التمرین الرابع
مترادف و متضاد را تعیین کنید :
نحوَ = إلی (به سوی) الحیاة (زندگی) # الموت (مرگ) هلکَ = ماتَ (مُرد)
الکدّ = الکدح ( زحمت) المصباح = السّراج (چراغ) الدؤوب (پرکار) # الکسلان (تنبل)
العناء (رنج) # الرفاه (رفاه) حاکی = قلّدَ (تقلید کرد)
(1) نظر
- برچسب ها -
الدرس الثامن
التمرین الأول :
عبارتهای زیر را خوانده و سپس جدول را پر کنید :
المبنی للمعلوم |
| المبنی للمجهول | ||
الفعل | الفاعل | الفعل | نائب الفاعل و نوعه | |
إستمعوا | ضمیر (و) البارز | قُرِئ | القرآن، اسم ظاهر | |
أنصتوا | ضمیر (و) البارز | تُرحَمونَ | ضمیر (و) البارز | |
إتبعوا | ضمیر (و) البارز | اُنزِلَ | ضمیر (هو) المستتر | |
قالَ | رسول،اسم ظاهر | نُبعَثُ | ضمیر (نحنُ) المستتر | |
|
| بُعِثنا | ضمیر (نا) البارز |
التمرین الثانی :
فعل معلوم را به مجهول و مجهول را به معلوم تبدیل کنید و فاعل و مفعول و نائب فاعل را مشخص کنید :
1.کُتِبَ الصیامُ علی المسلمینَ (الصیامُ : نائب فاعل مرفوع)
2.بعثَ اللهُ النبیَّ (ص) لإتمام مکارم الأخلاق . (اللهُ : فاعل مرفوع) ، (النبیَّ : مفعول به منصوب)
3.یُعرَفُ الأصدقاءُ الأوفیاءُ عند الشدائدِ .( الأصدقاءُ : نائب فاعل مرفوع)
التمرین الثالث :
تجزیه و ترکیب صحیح کلماتی که زیر آنها خط کشیده شده را تعیین کنید :
((أحسبَ الناسُ أن یُترَکوا أن یقولوا آمنّا و هم لا یُفتَنونَ))
| التحلیل الصرفی | الإعراب |
الناس | اسم،معرفبأل،معرب،منصرف | فاعلمرفوع |
یترکوا | فعلمضارع،مجردثلاثی،مبنی للمجهول | فعلمنصوب بحذف نون الاعراب و نائب فاعله ضمیر(و) البارز |
هم | اسم،ضمیرمنفصل مرفوع،للغائبینَ،معرفه | مبتداو مرفوع محلا و الجمله اسمیه |
یُتنونَ | فعل،للغائبینَ،متعد،مبنیللمجهول | فعلمرفوع بثبوت نون الإعراب ،والجملة خبرومرفوع محلا |
التمرین الرابع :
مفرد کلمات زیر را بنویسید:
الآباء : الأب الأصنام : الصنم
الشباب : الشاب العقول : العقل
الأیدی : الید الرجال : الرجل