اسم موصول

اسم موصول اسمی است که دو جمله را به هم متصل می کند ومعنای آن به وسیله ی جمله ای که پس از آن می آید کامل می شود. به جمله ی پس از موصول ، صله می گویند.

الذینَ یجتهدون فی الدّرسِ ، ینجحونَ فی الحیاةِ .

(الذین)موصول است. وجمله ی (یجتهدون فی الدرسِ) صله ی موصول است.

نکته : همانگونه که مشاهده می کنید موصول می تواند در ابتدای جمله نیز بیاید.

 

اسم موصول دو نوع است :

 1.موصول عام (موصول مشترک)   2.موصول خاص

اسمهای موصول مشترک عبارتند از :

مَن(کسی که ، کسانی که)

ما (چیزی که ، چیزهایی که )

 

 

اسمهای موصول خاص :

 

              مذکر

                        مؤنث

مفرد

الذی(که ،کسی که ،چیزی که)

التی(که ،کسی که ،چیزی که)

مثنی

اللذانِ– اللذَینِ (که ،کسانی که )

اللتانِ– اللتَینِ (که ،کسانی که )

جمع

الذین (که ، کسانی که )

اللاتی(که ،کسانی که )

 

؟؟؟؟؟چرا به موصول های عام و خاص این نامها را داده اند؟

به موصول خاص از این نظر ، خاص می گویند که برای مفرد ، مثنی ، جمع ، مذکر و مؤنث ، لفظ خاصی دارد ولی موصول مشترک اینگونه نیست و برای همه یکسان است .

 


ضمیر     

ضمیرها یا منفصل هستند و یا متصل

ضمیر منفصل : ضمیری است که به صورت مستقل در جمله به کار  می رود مانند : هوَ ، أنتَ

ضمیر متصل : ضمیری است که همراه کلمه ی دیگر به کار می رود مانند : ضمیر (تُ) در قرأتُ

ضمایر منفصل یا مرفوع هستند یا  منصوب

ضمایر متصل یا مرفوع هستند یا منصوب ومجرور

 

ضمایر منفصل مرفوع :

 

        غائب

      مخاطب

      متکلم

مذکر

مونث

مذکر

مونث

وحده

معالغیر

مفرد

هُوَ (او)

هی (او)

أنتَ (تو)

أنتِ (تو)

 

أنا (من)

 

نحنُ (ما)

مثنی

هُما (آن دو)

هُما (آن دو)

أنتما(شمادوتا)

أنتما(شمادوتا)

جمع

هُم (آنان)

هُنَّ (آنان)

أنتم(شما)

أنتُنَّ (شما)

  

این ضمایر اغلب نقش مبتدا را (که یک نقش مرفوع است)در جمله می پذیرند. مانند : هوَ  عالمٌ

 

 

ضمایر منفصل منصوب :

 

        غائب

      مخاطب

      متکلم

مذکر

مونث

مذکر

مونث

وحده

مع الغیر

مفرد

إیّاه (او را)

إیّاها (او را)

إیّاکَ (تو را)

إیّاکِ (تو را)

 

إیّایَ (مرا)

 

إیّانا (ما را)

مثنی

إیّاهما(آن دورا)

إیّاهما(آن دورا)

إیّاکما(شمادوتارا)

إیّاکما(شمادوتارا)

جمع

إیّاهم (آنان را)

إیّاهُنَّ (آنان را)

إیّاکم (شمارا)

إیّاکنّ (شما را)

  

این ضمایر نقش مفعول را (که یک نقش منصوب است) در جمله می پذیرند. و اغلب در ابتدای جمله قرار می گیرند.در این صورت اگر بخواهیم چنین جمله هایی را ترجمه کنیم کلماتی مانند(فقط ، تنها) را در ترجمه آنها به کار می بریم.(إیّاکَ نعبُدُ :تنها تو را می پرستیم).

 

ضمایر متصل مرفوع :

این ضمایر که به آنها ضمایر متصل فاعلی نیز می گویند، به فعلهای ماضی ، مضارع ، و امر چسبیده اند .البته همه ی فعلها ضمیر متصل مرفوع ندارند بلکه برخی از آنها ضمیر مستتر(یعنی پنهان) دارند.

 

 

ضمایر متصل فاعلی در فعل ماضی:

 

        غائب

      مخاطب

      متکلم

مذکر

مونث

مذکر

مونث

وحده

مع الغیر

مفرد

ذَهَبَ

(ضمیرمستتر هُوَ)

ذَهَبَتْ

(ضمیر مستترهی)

ذَهَبْتَ

ضمیر بارز(تَ )

ذَهَبْتِ

ضمیر بارز (تِ )

 

ذَهَبْتُ

ضمیر بارز(تُ)

 

ذَهَبْنا

ضمیربارز(نا)

مثنی

ذَهَبا

ضمیر بارز( ا )

ذَهَبَتا

ضمیر بارز ( ا )

ذَهَبْتما

ضمیربارز( تُما)

ذَهَبْتما

ضمیر بارز( تُما)

جمع

ذَهَبوا

ضمیر بارز (و)

ذَهَبْنَ

ضمیر بارز ( ن )

ذَهَبْتُم

(ضمیر بارز(تُم)

ذَهَبْتُنَّ

ضمیر بارز( تُنَّ)

  

 

ضمایر متصل فاعلی در فعل مضارع :

 

        غائب

      مخاطب

      متکلم

مذکر

مونث

مذکر

مونث

وحده

مع الغیر

مفرد

یَذْهَبُ

ضمیرمستتر(هوَ)

تَذْهَبُ

ضمیرمستتر(هی)

تَذْهَبُ

ضمیرمستتر(أنتَ)

تَذْهَبینَ

ضمیربارز(ی)

 

أذْهَبُ

ضمیرمستتر

(أنا)

 

نَذْهَبُ

ضمیرمستتر

(نحنُ)

مثنی

یَذْهَبانِ

ضمیربارز( ا )

تَذْهَبانِ

ضمیربارز( ا )

تَذْهَبانِ

ضمیربارز( ا )

تَذْهَبانِ

ضمیربارز( ا )

جمع

یَذْهَبونَ

ضمیربارز( و )

یَذْهَبْنَ

ضمیربارز( نَ )

تَذْهَبونَ

ضمیربارز( و )

تَذْهَبْنَ

ضمیربارز( نَ )

  

ضمایر متصل فاعلی در فعل امرمخاطب:

 

        غائب

      مخاطب

      متکلم

مذکر

مونث

مذکر

مونث

وحده

مع الغیر

مفرد

 

 

إذْهَبْ

ضمیرمستتر(أنتَ)

إذْهَبی

ضمیربارز(ی)

 

 

 

 

مثنی

 

 

إذْهَبا

ضمیربارز( ا )

إذْهَبا

ضمیربارز( ا )

جمع

 

 

إذْهَبوا

ضمیربارز( و )

إذْهَبْنَ ضمیربارز( نَ )

 

  

این ضمایر علاوه بر نقش فاعل ، نقشهایی همچون نائب فاعل و اسم افعال ناقصه را نیز می پذیرند.

 

ضمایر متصل منصوب ومجرور

این ضمایر هم به فعل متصل می شوند ، هم به اسم  و هم به حرف.

اگر به انتهای فعل متصل شوند مفعولٌ به ومنصوبند مانند : یَجعَلُهُم (ضمیر هم در اینجا مفعول است)

اگر به انتهای اسم متصل شوند مضاف الیه ومجرورند مانند بیتک (ضمیر (ک)در اینجا مضاف الیه ومجرور است).

اگر به انتهای حروف جر متصل شوند مجرور به حرف جرند مانند إلیکَ (ضمیر (ک)در اینجا مجرور به حرف جر است .

اگر به انتهای حروف مشبه بالفعل متصل شوند اسم حروف مشبه ومنصوبند مانند :إنّکم ((کم) در اینجا اسم حروف مشبه ومنصوب است)

ضمایر متصل منصوب ومجرور

 

        غائب

      مخاطب

      متکلم

مذکر

مونث

مذکر

مونث

وحده

مع الغیر

مفرد

ها

کَ

کِ

 

   ی

 

 

  نا

مثنی

هُما

هُما

کُما

کُما

جمع

هُم

هُنّ

کُم

کُنَّ

  

ü       هر گاه قبل از ضمایر(ُ ،هُما ، هُم ، هُنَّ ) کسره یا (ی) بیاید آنها را به صورت (ِ،هِما،هِم،هِنَّ) می خوانیم مانند : (فی بیتِهِ) ، (فیهِما)

ü       ترجمه ی ضمایر متصل منصوب ومجرور همانند ضمایر منفصل منصوب است.

نکته : هنگامی که بخواهیم ضمیر متکلم وحده (ی) را به انتهای فعلی متصل کنیم ، میان فعل وضمیر(ی) ، یک حرف نون قرار می دهیم که به آن نون وقایه می گویند .

نَصَرَ +  ی  ¥نصرنی

اما اگر بخواهیم این ضمیر را به اسم متصل کنیم نیازی به نون وقایه نیست .مانند : صدیقی

همچنین اگر بخواهیم این ضمیر را به انتهای حرف متصل کنیم  گاهی از نون وقایه استفاده می کنیم .                          مانند: منّی (من +ی) و گاهی استفاده نمی کنیم مانند : علیَّ (علی + ی)

 

در پایان بحث ضمیر لازم است این نکته را نیز بیان کنیم که دو ضمیر (ی ) و (نا) هم جزء ضمایر متصل مرفوع به شمار می روند و هم جزء ضمایر متصل منصوب و مجرور .

ضمیر (ی) در صورتی که قبل از آن نون وقایه به کار نرفته باشد ، متصل مرفوع(متصل فاعلی) است مانند : إجعَلی (که صیغه ی چهارم امر مخاطب است) و در صورتی که قبل از آن نون وقایه به کار رفته باشد متصل منصوب ومجرور(در نقش مفعول) است مانند : إجْعَلْنی

ضمیر (نا ) در صورتی که به انتهای فعل ماضی متصل شده باشد و قبل از آن هم ساکن آمده باشد ، ضمیر متصل مرفوع(ضمیرمتصل فاعلی) است مانند : جَعَلْنا ، و در غیر اینصورت ضمیر متصل منصوب ومجرور (ودر نقش مفعول) است مانند : جَعَلَنا ،یَجعَلُنا .


جامد و مشتق

اسم جامد : اسمی است که از کلمه ی دیگر گرفته نشده است مانند : شمس ، بیت ، خروج ، ذهاب .

اسم مشتق : اسمی است که از کلمه ی دیگر گرفته شده است مانند عالِم ، معلوم ، معلّم ، علیم که همگی از علم گرفته شده اند.

 

اسم جامد بحث خاصی ندارد ولی بهتر است بدانیم که این اسمها دو دسته اند: 1.اسم جامد مصدری(که شامل تمام مصدرهای ثلاثی ورباعی مجرد ومزید می شود مانند کتابة،انقلاب،تکذیب)  2.اسم جامد غیر مصدری (که شامل اسمهایی است که از کلمه ی دیگر گرفته نشده اند و مستقیماً از حروف الفبا گرفته شده اند مانند:رجل،نجم،ید)

اسم مشتق :

اسمهای مشتق هشت دسته اند: اسم فاعل ، اسم مفعول ، صفت مشبه ، اسم مبالغه ، اسم تفضیل ، اسم زمان ، اسم مکان ، اسم آلت

اسم فاعل : بر انجام دهنده ی کار یا دارنده ی حالتی بودن دلالت می کند و معادل آن در فارسی معمولاً (صفت فاعلی) یا (اسم فاعل) است .مانند:ناصِر(یاری کننده)،مُنذِر (انذار کننده).

اسم فاعل را هم می توان از فعل ثلاثی مجرد ساخت وهم از ثلاثی مزید.

ساختن اسم فاعل از ثلاثی مجرد: بر وزن فاعل ساخته می شود(به این صورت که یک الف به عنوان دومین حرف اضافه می کنیم)پس اسم فاعل نَصَرَ می شود: ناصِر ، کَتَبَ می شود: کاتِب

ساختن اسم فاعل از ثلاثی مزید: 1.مضارع آن فعل را می نویسیم       2 .به جای حرف مضارعه، میم مضموم (مُ) می گذاریم 3.حرف ماقبل آخر را مکسور (کسره دار) می کنیم.

به طور مثال می خواهیم از فعل عَلَّمَ   اسم فاعل بسازیم:

عَلّمَ¥  یُعلِّمُ ¥ مُعلِّم ¥ مُعلِّم

نکته : صفت فاعلی در زبان فارسی دارای پسوندهایی از قبیل (نده ، ا ) است مانند : بیم دهنده ، دانا

اسم مفعول : بر انجام شدن یا واقع شدن دلالت می کند ومعادل آن در فارسی معمولاً (صفت مفعولی) یا (اسم مفعول) است مانند : منصور (یاری شده ) ، مُحترَم (احترام شده ).

اسم مفعول را هم می توان از فعل ثلاثی مجرد ساخت و هم از ثلاثی مزید .

ساختن اسم مفعول از ثلاثی مجرد : بر وزن مفعول ساخته می شود (به این صورت که یک (میم مفتوح) به اول کلمه و یک (واو)به عنوان چهارمین حرف کلمه اضافه می کنیم. پس اسم مفعول نَصَرَ می شود : مَنصور .کَتَبَ می شود :مَکتوب

ساختن اسم مفعول از ثلاثی مزید : 1.مضارع آن فعل را می نویسیم 2    .به جای حرف مضارعه، میم مضموم (مُ) می گذاریم 3.حرف ماقبل آخر را مفتوح (فتحه دار) می کنیم.

به طور مثال می خواهیم از فعل إحتَرَمَ  اسم مفعول بسازیم:

إحترمَ ¥ یَحتَرِمُ ¥ مُحتَرِم ¥ مُحتَرَم

نکته : در ترجمه ی اسم مفعول گاهی از پسوند (شدن) استفاده می کنی  مانند : مُستضعَف (ضعیف نگاه داشته شده )

صفت مشبه :

می توان گفت صفت مشبه همان صفت ساده ی فارسی است.

وزنهای مشهور آن عبارتند از :

فعیل : شریف      فَعْل :صَعْب       فَعِل :خَشِن         فَعْلان : عَطْشان         فَعَل : حَسَن     

علاوه بر اینها،موارد زیر نیز از وزنهای صفت مشبه به حساب می آیند:  أفعَل :أحمَر       فَعلاء :حَمراء

نکته  : وزن أفعَل در صفت مشبه برای بیان رنگها(ونیز بیان عیب وزینت) به کار می رود واین با وزن أفعَل در اسم تفضیل متفاوت است .ضمن اینکه وزن مؤنث این دو نیز با هم متفاوت است.(وزن فَعلاء صفت مشبه است و وزن فُعلی اسم تفضیل).

اسم مبالغه :

اگر صفتی در انسان زیاد باشد یا انسان زیاد به آن بپردازد آن را مبالغه به حساب می آوریم.

وزنهای اسم مبالغه :       فَعّال : صبّار(کسی که زیاد صبر می کند)      فَعّالة : علّامة(کسی که زیاد می داند)

علاوه بر این،وزن (فعول) مانند (صبور) نیز از وزنهای اسم مبالغه است.

نکته: حرف (ة) در انتهای وزن فعّالة نشانه کثرت وزیاد بودن است  و علامت مؤنث نیست .

اسم تفضیل :

اسم تفضیل نمایانگر کمتر یا زیادتر بودن صفتی در فردی یا شیئی نسبت به دیگری است.

اسم تفضیل در عربی معمولا بر وزن أفعَل می آید ودر مؤنث گاهی بر وزن فُعلی به کار می رود.

أفعَل: أحسَن(نیکوتر)  أکبَر(بزرگتر)          فُعلی:  حُسنی ، کُبری

نکته ها:

1.اسم تفضیل دو معنی (تر) و(ترین) دارد.اگر بعد از آن حرف (مِن) بیاید به صورت (تر) ترجمه می شود.(محمّد أکبرُ مِن علیّ :محمد بزرگتر از علی است).

ولی اگر بعد از آن حرف (مِن)نیاید معمولا به صورت (ترین) ترجمه می شود:    أحسَنُ القِصَص : بهترین داستان

2.هر گاه دو طرف مقایسه مؤنث باشند از وزن أفعَل استفاده می کنیم نه فُعلی.                                                      مانند: (فاطمةُ أکبرُ مِن حمیدة : فاطمه بزرگتر از حمیده است)           

3.کلمه ی (خیر) اگر به معنی بهتر یا بهترین باشد وکلمه ی (شر) اگر به معنی بدتر یا بدترین باشد ،اسم تفضیلند مانند: محمدٌ خیرُ الناسِ (محمد، بهترین مردم است).

ü       برای تشخیص بهتر این مورد بهتر است بدانیم که هرگاه پس از کلمات خیر وشر ،حرف جر(لِ) یا(مِن) ویا مضاف الیه بیاید آنها را اسم تفضیل به شمار می آوریم. الصدقُ خیرٌ لکَ _علیّ خیرٌ منه _ محمدٌ خیرُ الناسِ

4.کلماتی از قبیل أشدّ ، أعزّ ، أحبّ،....بر وزن أفعل واسم تفضیلند.

اسم زمان و اسم مکان :

اسم زمان واسم مکان بر زمان ومکان وقوع فعل دلالت می کنند.این دو اسم دارای وزنهای یکسانی هستند.وهر دو بر وزنهای( مَفعَل و مَفعِل) می آیند.      مَفعَل : مَکتَب،مَعبَد           مَفعِل :مَغرِب ، مسجِد

نکته : کلماتی مانند (مدرسة و مزرعة) نیز اسم مکان هستند و(ة) در انتهای آنها به معنی کثرت وزیادبودن است.

مثلاً (مدرسة) به معنی جایی که در آن زیاد درس می خوانند.


ثلاثی (مجرد ومزید)

فعل،با توجه به حروف اصلی اش یا ثلاثی (سه حرفی) است ویا رباعی(چهارحرفی).

هر کدام از این دو یا بدون حرف زائدند(مجرد) ویا دارای حرف زائدند(مزید)

ثلاثی مجرد:فعلی است که اولین صیغه ی ماضی اش دارای سه حرف اصلی است وحرف زائد ندارد.مانند:خَرَجَ

ثلاثی مزید:فعلی است که اولین صیغه ی ماضی اش علاوه بر سه حرف اصلی،دارای حروف زائد نیز می باشد.مانند:أخْرَجَ

رباعی مجرد:فعلی است که اولین صیغه ی ماضی اش دارای چهار حرف اصلی است.مانند زَلْزَلَ

رباعی مزید:فعلی است که اولین صیغه ی ماضی اش علاوه بر چهار حرف اصلی،دارای حرف زائد نیز می باشد.مانند:تَزَلْزَلَ

ثلاثی مجرد

فعلهایی که تاکنون خوانده ایم، ثلاثی مجرد بوده اند ودانستیم که مصدر این فعلها و نیز حرکت عین الفعل در ماضی ومضارع آنها سماعی است،بر این اساس فعلهای ثلاثی مجرد،دارای شش باب هستند.(که این شش باب را تنها به منظور آشنایی بهتر شما عزیزان ذکر می کنیم)

وزنماضی

وزنمضارع

مثالبرای ماضی

مثالبرای مضارع

  

  فَعَلَ

یَفْعَلُ

 

    ذَهَبَ ،ضَرَبَ ، خَرَجَ

یَذْهَبُ

یَفْعِلُ

یَضْرِبُ

یَفْعُلُ

یَخْرُجُ

فَعِلَ

یَفْعَلُ

        عَلِمَ ، حَسِبَ

یَعْلَمُ

یَفْعِلُ

یَحْسِبُ

فَعُلَ

یَفْعُلُ

             قَرُبَ

یَقْرُبُ

 

ثلاثی مزید:گفتیم ثلاثی مزید فعلی است که اولین صیغه ی ماضی اش علاوه بر سه حرف اصلی،دارای حروف زائد نیز می باشد. ماضی ،مضارع ، ومصدر این فعلها، دارای وزن مشخصی است . فعلهای ثلاثی مزید بابهای متعددی دارند که ما هشت باب پرکاربرد آن را بررسی می کنیم.

نکته : فعلهای ثلاثی مزید،در واقع از ثلاثی مجرد ساخته شده اند.

؟؟؟؟؟فکر می کنید ساختن فعلهای ثلاثی مزید از ثلاثی مجرد به چه دلیل باشد؟      جواب : ساختن معانی جدید.

 

ماضی

مضارع

مصدر

امرمخاطب

حروفزائد

کاربردمعنایی

مثال(ماضی،مضارع،مصدر)

1

أفعَلَ

یُفعِلُ

إفعال

أفعِلْ

أ

متعدیکردن

أحسَنَ، یُحسِنُ ، إحسان

2

فَعَّلَ

یُفَعِّلُ

تفعیل

فَعِّلْ

عین

متعدیکردن

عَلَّمَ، یُعَلِّمُ ، تَعلیم

3

فاعَلَ

یُفاعِلُ

مُفاعلة

فاعِلْ

الف

مشارکت

 

جاهَدَ، یُجاهِدُ ، مُجاهدة

4

تَفَعَّلَ

یَتَفَعَّلُ

تَفعُّل

تَفَعَّلْ

(ت)(ع)

اثرپذیری

تَعَلَّمَ، یَتَعَلَّمُ ، تَعَلُّم

5

تَفاعَلَ

یَتَفاعَلُ

تَفاعُل

تَفاعَلْ

(ت)(الف)

مشارکت

تَعارَفَ، یَتَعارَفُ ، تَعارُف

6

إفتَعَلَ

یَفتَعِلُ

إفتِعال

إفتَعِلْ

(إ)

(ت)

اثرپذیری

إکتَسَبَ، یَکتَسِبُ ، إکتِساب

7

إنفَعَلَ

یَنفَعِلُ

إنفِعال

إنفَعِلْ

(إ)

(ن)

اثرپذیری

إنقَلَبَ، یَنقَلِبُ ، إنقلاب

8

إستَفعَلَ

یَستَفعِلُ

إستِفعال

إستَفعِلْ

(إ)

(س)

(ت)

طلبو درخواست

إستَخرَجَ، یَستَخرِجُ ، إستِخراج

 

همانگونه که مشاهده می کنید

بابهای (إفعال،تفعیل،مفاعلة)  دارای یک حرف زائدند .

بابهای (تفاعل،تفعّل،إفتعال،إنفعال) دارای دو حرف زائدند .

باب (إستفعال) دارای سه حرف زائد است .

 

نکاتی در مورد بابهای ثلاثی مزید:

1.همزه امر در باب إفعال همیشه حرکت فتحه  َ دارد.مانند :أحسِنْ،أکرِمْ

2.در بابهایی که دارای یک حرف زائدند(إفعال،تفعیل،مفاعلة)حرکت حروف مضارع(حروف أتین)دارای ضمه  ُ است.

3.در تشخیص فعلهای ثلاثی مزید،علاوه بر تعداد حروف اصلی وزائد،باید به جایگاه قرار گرفتن این حروف در کلمه هم دقت کنیم.به طور مثال کلمه ای مانند (إنتشَرَ) باب إفتعال است(نه إنفعال) زیرا حروف اصلی آن (نشر) است وحروف زائد آن اولین و سومین حرف کلمه اند(در حالی که حروف زائد باب (إنفعال) اولین ودومین حرف کلمه اند).

همینگونه است فعلهایی مانند : إنتقاد ، إنتظار ، ......

4.فعلهایی که در یکی از بابهای إفعال یا تفعیل به کار می روند اغلب به صورت متعدی ترجمه  می شوند.به عبارت دیگر در هنگام ترجمه نیاز به مفعول دارند.                                                     "إنّا نَحنُ نزّلنا الذکرَ" همانا ما خودمان قرآن را نازل کردیم.

فعلهای باب انفعال به صورت لازم ترجمه می شوند یعنی نیاز به مفعول ندارند.                         مانند : إنهَزَمَ (فرار کرد)

فعلهای باب استفعال غالباً متعدی هستند.مانند : إستَقبَلَ (استقبال کرد )

در ترجمه ی باب (تفاعُل) معمولاً از کلماتی نظیر (با هم،با یکدیگر) استفاده می کنیم.             مانند:تَعاوَنَ الناسُ لِبناءِ المسجدِ .(مردم برای ساختن مسجد با یکدیگر همکاری کردند)

در ترجمه ی باب (مفاعلة) معمولاً میان فاعل و مفعول ،از کلمه ی (با) استفاده می کنیم .            کاتَبَ محمدٌ سعیداً .(محمد با سعید نامه نگاری کرد.)

5.مصدر باب (إفعال) گاهی بر وزن (إفالة) می آید مانند: إجابة

مصدر باب (تفعیل) گاهی بر وزن (تفعلة) می آید مانند: تبصرة

مصدر باب (مفاعلة) گاهی بر وزن (فِعال) می آید مانند :جِهاد

مصدر باب (إستفعال) گاهی بر وزن (إستفالة) می آید مانند: إستقامة

قواعد درس اول عربی اول دبیرستان

 

قواعد زبان عربی یا در مورد کلمه است یا جمله :

در دستور زبان عربی کلمه بر سه نوع است:  اسم       فعل       حرف

 اسم : کلمه ای است که دارای معناست ولی زمان ندارد.مانند :بیت، طالب ، سعید .

فعل : کلمه ای است که بر انجام دادن کار یا داشتن حالتی در یکی از زمانهای سه گانه (گذشته،حال،آینده)   دلالت  می کند. مانند:کَتَبَ (نوشت)،یَکتُبُ(می نویسد)،اُکْتُبْ (بنویس).

حرف : کلمه ای است که معنای مستقلی ندارد(و در قالب جمله معنا پیدا می کند) وبرای ارتباط دادن میان کلمات دیگر به کار می رود.

مانند: حرف (فی)در جمله ی:(کتب الطالبُ الدرسَ فی المدرسة).

ما ابتدا به بررسی (فعل) وپس از آن به بررسی (اسم)  می پردازیم.

فعل:

تقسیمات فعل:

1.فعل به لحاظ زمان(نوع) یاماضی است یامضارع است یا امر .

2 . به لحاظ صیغه  یا غائب است یا مخاطب و یا متکلم .

3.به لحاظ تعداد حروف اصلی ، یا ثلاثی است یا رباعی و هر یک از آنها یا مجردند یا مزید.

4. به لحاظ نیاز وعدم نیاز به مفعول یا لازم است یا متعدی .

5.به لحاظ متغیّر یا ثابت بودن حرکت حرف آخر یا معرب است یا مبنی .

6.به لحاظ مشخص یا نامشخص بودن فاعلش یا معلوم است یا مجهول.

7.به لحاظ وجود یا عدم وجود حرف علّه درمیان حروف اصلی آن  یا معتل است یا صحیح.

 

1.ماضی، مضارع، امر .

فعل به لحاظ زمان (نوع) یا ماضی است یا مضارع ویا امر.

فعل ماضی : فعلی است که بر انجام کار یا پدید آمدن حالتی در زمان گذشته دلالت می کند.مانند:جَلَسَ(نشست) حَسُنَ(نیکوشد).

فعل مضارع : فعلی است که بر انجام کار یا پدید آمدن حالتی در زمان حال یا آینده دلالت می کند. مانند: یَجلِسُ(می نشیند)،یَحسُنُ(نیکو می شود).

فعل امر : فعلی است که بر طلب انجام کار یا پدید آمدن حالتی دلالت می کند. مانند:اِجلِس(بنشین)،اُحسُنْ(نیکو شو).

 

فعل ماضی: فعلی است که بر انجام کار یا پدید آمدن حالتی در زمان گذشته دلالت می کند.مانند:جَلَسَ(نشست) حَسُنَ(نیکوشد).

فعل ماضی بر طبق حالتهای مختلف فاعلش (که همان ضمیر متصل مرفوع وضمیر مستتر است) دارای چهارده صیغه است.

یا حضور ندارد که به آن غائب می گوییم (او ، آنها)

یا مورد خطاب است که به آن مخاطب می گوییم (تو ،شما)

یا خود گوینده است که به آن متکلم می گوییم (من ، ما)

 هر کدام از غائب ومخاطب یا مذکرند ویا مونث

 

و هر کدام از اینها :

یا یکی است که به آن مفرد می گوییم.

یا دو تاست که به آن مثنی می گوییم .

یا بیش از دو تاست که به آن جمع می گوییم.

در مورد متکلم هم:

یا به تنهایی است که به آن متکلم وحده می گوییم.

یا به همراه دیگران است که به آن متکلم مع الغیر می گوییم.

 

روش ساختن فعل ماضی(فعل ماضی معلوم ثلاثی مجرد):

باید بدانیم که فعل ماضی معلوم ثلاثی مجرد از مصدر(همه فعلها دارای مصدر هستند) گرفته می شود.به این ترتیب:

1.حروف زائد مصدر را(اگر حرف زائد دارد)حذف می کنیم.پس سه حرف اصلی باقی می ماند.

2.به حرف اول وسوم ،فتحه  َ می دهیم.

3.حرکت حرف دوم در ماضی سماعی است(سماعی یعنی شنیداری ومنظور این است که باید آنرا از قبل شنیده باشیم)پس حرکت این حرف دوم ممکن است فتحه  َ یا کسره  ِ یا ضمه  ُ باشد.

مثال: ذهاب ذهبذَهبَ ذَهَبَ

       حُسبانحسبحَسبَحَسِبَ

        قُرْبْ قرب قَربَ قَرُبَ

به این ترتیب فعل ماضی معلوم ثلاثی مجرد بر سه وزن می آید: فَعَلَ ، فَعِلَ ، فَعُلَ

ü       به حرف اول اصلی،(فاءالفعل) به حرف دوم(عین الفعل) وبه حرف سوم (لام الفعل) می گوییم.

اکنون شما از این مصدرها،صیغه ی اول ماضی بسازید:

ضَرْبْ :           عِلْمْ:          خروج:          کرامة:            کتابة:

توجه داشته باشید که هر کدام از فعلهایی که ساختید،صیغه ی اول ماضی خود را تشکیل می دهند وسیزده صیغه ی دیگر،از این صیغه به دست می آید.

جدول صرف چهارده صیغه ی ماضی فعل ذَهَبَ یَذهَبُ

 

        غائب

      مخاطب

      متکلم

مذکر

مونث

مذکر

مونث

وحده

معالغیر

مفرد

ذَهَبَ

ذَهَبَتْ

ذَهَبْتَ

ذَهَبْتِ

 

ذَهَبْتُ

 

ذَهَبْنا

مثنی

ذَهَبا

ذَهَبَتا

ذَهَبْتُما

ذَهَبْتما

جمع

ذَهَبوا

ذَهَبْنَ

ذَهَبْتُم

ذَهَبْتُنَّ

  

اکنون شما در دفتر خود،چهارده صیغه ی ماضی فعل(نَصَرَ، یَنصُرُ)را صرف کنید.

اگر یادتان باشد در ابتدای بحث گفتیم که فعل ماضی بر طبق حالتهای مختلف فاعلش دارای چهارده صیغه است.اکنون شما فاعل را در چهارده صیغه ای که صرف کرده اید پیدا کنید.

سپس به سوالات زیر پاسخ دهید:

1.در صیغه ی اول وچهارم،فاعل را مشخص کنید.

2.در سایر صیغه ها،فاعل چه نوع ضمیری است.

3.حرف(ت)در صیغه های چهار وپنج نشانه چیست؟

 

فعل مضارع: فعلی است که بر انجام کار یا پدید آمدن حالتی در زمان حال یا آینده دلالت می کند.                               مانند: یَجلِسُ(می نشیند)،یَحسُنُ(نیکو می شود).

روش ساختن فعل مضارع : فعل مضارع از فعل ماضی ساخته می شود، البته صیغه ی اول مضارع را از صیغه ی اول ماضی می سازیم.به این ترتیب:

1.حرف(ی)فتحه دار( ﯧَ )به ابتدای فعل اضافه می کنیم.

2.فاءالفعل(اولین حرف اصلی)را ساکن می کنیم.

3.لام الفعل(آخرین حرف اصلی)را ضمه می دهیم.

4.حرکت عین الفعل(دومین حرف اصلی)در مضارع هم مانند ماضی،سماعی است.

 

در نتیجه فعل مضارع معلوم ثلاثی مجرد،بر یکی از سه وزن زیر می آید.

یَفْعَلُ  مانند  یَذْهَبُ

یَفْعِلُ  مانند  یَضْرِبُ

یَفْعُلُ  مانند  یَخْرُجُ

اکنون شما در مقابل هر کدام از فعلهای ماضی زیر فعل مضارع آنرا بنویسید.

نَظَرَ:      فَتَحَ:       سَمِعَ:       أکَلَ:         کَرُمَ:

توجه داشته باشید که هر کدام از فعلهایی که ساختید،صیغه ی اول مضارع خود را تشکیل می دهند وسیزده صیغه ی دیگر،از این صیغه به دست می آید.

جدول صرف چهارده صیغه ی مضارع فعل ذَهَبَ یَذهَبُ

 

        غائب

      مخاطب

      متکلم

مذکر

مونث

مذکر

مونث

وحده

معالغیر

مفرد

یَذْهَبُ

تَذْهَبُ

تَذْهَبُ

تَذْهَبینَ

 

أذْهَبُ

 

نَذْهَبُ

مثنی

یَذْهَبانِ

تَذْهَبانِ

تَذْهَبانِ

تَذْهَبانِ

جمع

یَذْهَبونَ

یَذْهَبْنَ

تَذْهَبونَ

تَذْهَبْنَ

  

اکنون شما در دفتر خود،چهارده صیغه ی مضارع فعل(نَصَرَ ،یَنصُرُ)را صرف کنید.

اگر یادتان باشد در ابتدای بحث گفتیم که فعل مضارع بر طبق حالتهای مختلف فاعلش دارای چهارده صیغه است.اکنون شما فاعل را در چهارده صیغه ای که صرف کرده اید پیدا کنید.

سپس به سوالات زیر پاسخ دهید:

1.حروف أتَینَ(أ ت ی ن) را در ابتدای فعلهای مضارع مشخص کنید.

2.در قواعدسال اول دبیرستان خواندید که فعل مضارع یک فعل معرب ومرفوع است،علائم رفع را در چهارده صیغه مشخص کنید.

3.چرا دو صیغه ی جمع مونث(6و12)علامت رفع ندارند؟

 

فعل امر مخاطب:

فعل امر فعلی است که بر طلب انجام کار یا پدید آمدن حالتی دلالت می کند.مانند(إضرِبْبزن) (اُحسُنْنیکو شو)

نکته:فعل امر از فعل مضارع ساخته می شود.

ما تا کنون طریقه ی ساختن فعل امر مخاطب را خوانده ایم که شش صیغه است و از شش صیغه ی مضارع مخاطب ساخته می شود(البته از شش صیغه ی غائب و دو صیغه ی متکلم نیز می توانیم فعل امر بسازیم که طریقه ی ساختن آنرا در  بحث مضارع مجزوم بررسی خواهیم کرد).

طریقه ی ساختن فعل امر مخاطب:(از فعل تَضْرِبُ و تَحْسُنُ)

1.حرف مضارع(ت) را از ابتدای فعل مضارع حذف می کنیم.(ضْرِبُ،حْسُنُ)

2.اگر بعد از حذف (ت)،فعل، غیر قابل خواندن شد(به خاطر ساکن بودن ابتدای فعل) باید در ابتدای فعل،همزه بیاوریم.(اضْرِبُ،احْسُنُ)

سؤال؟؟؟؟؟به این همزه ی امر چه حرکتی باید بدهیم؟

جواب : حرکت این همزه ،به حرکت عین الفعل مضارع بستگی دارد(عین الفعل تَضْرِبُ (ر)است که دارای حرکت کسره است وعین الفعل تَحْسُنُ (س)است که دارای حرکت ضمه است)

الف.اگر عین الفعل مضارع،حرکت فتحه یا کسره داشته باشد ما به این همزه ،کسره می دهیم.مانند:إضْرِبُ

ب.و در صورتی که حرکت ضمه داشته باشد به این همزه ،ضمه می دهیم.مانند:اُحْسُنُ

3.علامتهای رفع را از انتهای فعل مضارع حذف می کنیم.(یعنی ضمه  ُ  از انتهای صیغه های 1،4،7،13،14  و(ن) از انتهای سایر صیغه ها به جز صیغه های جمع مونث)

در نتیجه،امر تَضْرِبُ می شود إضْرِبْ  و امر تَحْسُنُ می شود اُحْسُنْ

به شش صیغه ی امر فعل ذَهَبَ یَذْهَبُ در جدول زیر دقت کنید!!!!

 

        غائب

      مخاطب

      متکلم

مذکر

مونث

مذکر

مونث

وحده

معالغیر

مفرد

 

 

إذْهَبْ

إذْهَبی

 

 

 

 

مثنی

 

 

إذْهَبا

إذْهَبا

جمع

 

 

إذْهَبوا

إذْهَبْنَ

  

اکنون در دفتر خود شش صیغه ی امر فعل (نَصَرَ ، یَنصُرُ)را بسازید!!!!!

 

اسم

اسم کلمه ای است که دارای معناست ولی زمان ندارد.مانند : شمس ، بیت ، خروج

نشانه های اسم :

_ال می گیرد.(الطالبُ)

_تنوین می گیرد.(طالبٌ)

_نون مثنی وجمع می گیرد.(طالبانِ ، طالبونَ)

_مجرور می شود.(إلی الطالبِ ،کتابُ الطالبِ)

_مضاف می شود.(طالبُ المدرسةِ)

_منادی می شود.(یا طالبُ)

 

تقسیمات اسم :

اسمها دارای تقسیمات گوناگونی هستند که به تعدادی از آنها اشاره می کنیم :

1.مفرد،مثنی وجمع .    2.مذکر ومؤنث      3.جامد ومشتق     4.معرب ومبنی     5.معرفه ونکره

 

1.مفرد،مثنی ،جمع :

مفرد : اسمی است که بر یک فرد دلالت می کند مانند : طالب ، طالبة ، جمیل ، شجرة

مثنی : اسمی است که بر دو فرد دلالت می کند مانند : طالبان ، طالبَین ، شجرتان

علائم مثنی :

·         الف در (انِ) مانند طالبانِ

·         (ی) در (  َینِ) مانند طالبَینِ

جمع : اسمی است که بر بیش از دو نفر دلالت می کند مانند طالبون،طالبین ،طالبات ، طلاب

تقسیمات اسم جمع:جمع مذکر سالم،جمع مونث سالم،جمع مکسر

نشانه ی جمع مذکر سالم : در انتهای جمع مذکرسالم یا (ونَ) می آید  مانند طالبونَ یا (ینَ) می آید مانند طالبینَ .

نشانه ی جمع مونث سالم : در انتهای جمع مونث سالم (ات) می آید مانند طالبات .

نشانه ی جمع مکسر :

جمع مکسر نشانه ی خاصی ندارد مانند طلّاب،بیوت ،رجال

�مفرد این اسمها را بنویسید

مثنی

مفرد

جمعمذکر

مفرد

جمعمونث

مفرد

جمعمکسر

مفرد

والدَین

 

خاشعون

 

عالمات

 

ایّام

 

تلمیذتان

 

مسؤولین

 

صالحات

 

علوم

 

بَحرَین

 

معلمون

 

فراشة

 

عباد

 

 

 

2.مذکر و مؤنث

اسمها یا مذکرند یا مؤنث

اسمهای مذکری که می توان آنها را به شکل مونث درآورد به وسیله ی یکی از علامت های سه گانه ی تأنیث،مونث می شوند مانند:

مذکر

مؤنث

عالِم(مرد دانشمند)

عالِمة(زن دانشمند)

أکبر(مرد بزرگتر )

کُبری(زن بزرگتر )

أعمی(مرد نابینا)

عَمیاء(زن نابینا)

 

 

 

اسم اشاره :

اسمی است که به وسیله ی آن به شخص یا شئ معینی اشاره می کنیم .

اشاره قریب (اشاره نزدیک)

 

مذکر

مؤنث

مفرد

هذا(این )

هذه(این )

مثنی

هذانِ –هذَینِ (اینها )

هاتانِ– هاتَینِ (اینها )

جمع

                        هؤلاءِ (اینها )

 

 

اشاره بعید (اشاره دور )

 

مذکر

مؤنث

مفرد

ذلکَ (آن )

تلکَ(آن )

مثنی

-

-

جمع

                  اؤلئک ( آنها )

 

 

اشاره به مکان

اشاره به مکان نزدیک

اشاره به مکان دور

هُنا(اینجا )

هُناکَ، هُنالِکَ ( آنجا )

 

ü       به اسمی که پس از اسم اشاره می آید (مشار الیه) می گوییم.

_ مشارالیه هر گاه دارای (ال) باشد ، اسم اشاره آن به صورت مفرد ترجمه می شود هرچند مثنی یا جمع باشد، که در این صورت با صفت اشاره یا اسم اشاره فارسی مطابقت می کند:

هذا الفلّاح (این کشاورز)              هذان الفلّاحانِ (این دو کشاورز)              هؤلاء الفلّاحونِ (این کشاورزان )

_ مشار الیه هر گاه بدون (ال) باشد ، اسم اشاره آن عیناً ترجمه می شود و در این صورت با ضمیر اشاره فارسی مطابقت می کند:

هذا فلّاحٌ : این کشاورز است.      هذانِ فلّاحانِ : اینها دو کشاورزند .          هؤلاء فلّاحونَ : اینها کشاورزند.

_مشارالیه هر گاه جمع غیر عاقل باشد، اسم اشاره به صورت مفرد مؤنث (هذه ، تلک ) به کار می رود .

هذه الکتب .            تلک المناطق . 

 

اسم استفهام :

کلمات پرسشی یا حرف استفهام هستند و یا اسم استفهام.

حروف استفهام :  أ  ، هَل  ( آیا)

اسمهای استفهام : مَن (چه کسی) ،  ما- ماهوَ -ماهیَ ( چه چیزی )  ، ماذا (چه چیزی ) ، أینَ (کجا) ،متی(چه وقت ) ،أیّ (کدام ) ، کیفَ (چگونه ) ، کَم (چند ،چقدر) .

 

 

 


اَلدَّرسُ العاشِرُ

...فیه شِفاءٌ لِلنَّاسِ!

اَللهُ أنْزَلَ الْقرآنَ لِسَعادةِ الْبَشَرِ.

و فیه ما یَضْمَنُ سلامَةَ روحِهِ و جِسْمِهِ.

الاُمَّةُ الإسلامیّةُ لا تَتَقَدَّمُ إلّا بِشَعْبٍ سلیمٍ بَعیدٍ عَن الأمراضِ الْفکریّةِ و النّفْسیَّةِ و الْجسمیَّةِ.

 

درس دهم

... درآن برای مردم شفا هست!

خدا قرآن را برای خوشبختی بشر نازل کرد.

ودر قرآن آنچه سلامت روح او و جسم او را ضمانت کند وجود دارد.

امّت اسلامی جز با ملّتی سالم ودور از بیماریهای فکری و روانی و جسمی پیشرفت نمی کند.

 

والقرآنُ مِنْهاجٌ لِسَعادةِ الإنسانِ و عقیدةٌ لِلْحیاةِ.

و فـﻰ بعضِ آیاتِهِ یُشَجِّعُ الْقرآنُ النّاسَ عَلی الاِسْتفادةِ من الطَّیِّباتِ الَّتـﻰ تَضْمَنُ سلامةَ الأبدانِ و تُسَبِّبُ نَشاطَ الاُمَّةِ و تَقَدُّمَها.

﴿ و جَنّاتٌ مِنْ أعنابٍ...﴾

اَلْعِنَبُ مِنْ أغْنَی العناصِرِ بالسُّکَّریّاتِ. و هـﻰ المادَّةُ الأساسیّةُ لِإیجادِ الطَّاقَةِ فـﻰ الجِسْمِ.

 

و قرآن راه روشنی برای خوشبختی انسان وعقیده ای برای زندگی است.

در بعضی آیه هایش، قرآن مردم را به استفاده از چیزهای پاک و خوشمزه ای تشویق می کندکه سلامتی بدن را تضمین می کند وسبب فعّالیّت امّت و پیشرفت آن می شود.

و باغهایی از انواع انگور

انگور از غنی ترین (سرشارترین) عناصر موادّ قندی است و مادّه اصلی برای ایجاد نیرو در بدن است.

 

﴿ والتِّینِ و...﴾

اَلْقیمةُ الغِذائیَّةُ لِهذه الثّمرةِ عالیةٌ جِدّاً و فیها مَوادٌّ مختلفةٌ کالْأملاحِ مِنَ الْفوسفورِ والْحدیدِ و الْکالسیومِ.

﴿ فیهما فاکِهةٌ و...رُمّانٌ﴾

اَلرُّمّانُ غَنـﻰٌّ بعُنْصرِالْحَدیدِ. و هو ضَرورﻯٌّ لِتکْوینِ الْکُرَیّاتِ الْحَمراءِ.

﴿... رُطَباً جَنیّاً﴾

 

قسم به انجیر

ارزش غذایی این میوه خیلی بالاست و در آن موادّ مختلفی وجود دارد مانند موادّ معدنی از جمله فسفر و آهن و کلسیم .

در آن دو ،میوه و انار هست.

انار سرشار از عنصر آهن است . و برای پیدایش گلبولهای قرمز ضروری است.

خرمای چیده شده

 

هو أحدُ مُلوکِ الْفَواکِهِ الثَّلاثة: اَلْعِنَبِ و التِّینِ و الرُّطَبِ.

اَلرُّطَبُ مع قَدَحٍ مِنَ اللَّبَنِ غِذاءٌ کامِلٌ.

﴿... شجَرةٍ مُبارَکةٍ زَیْتونةٍ...﴾

کُلُّ ما فـﻰ شجرةِ الزَّیْتونِ من وَرَقٍ وَ ثَمَرٍ وَ زَیْتٍ یَنْفَعُ النّاسَ.

﴿... و بَصَلِها...﴾

 

آن یکی از شاه میوه های سه گانه است: انگور و انجیر و خرما

خرما همراه کاسه ای شیر غذایی کامل است.

درخت مبارک زیتون

هر چه در درخت زیتون هست. - از برگ و میوه و روغن- به مردم سود می رساند .

و پیاز آن

 

اَلأطبّاءُ یَسْتَعمِلونَ الْبَصَلَ فـﻰعِلاجِ بعضِ الأمراضِ و هو مفیدٌ لِتَطْهیرِ الْفَمِ مِنَ الْجَراثیمِ.

﴿...لَبَناً خالِصاً...﴾

اَللَّبَنُ غِذاءٌ کاملٌ و علماءُ التَّغذیةِ یَعْتَبِرونَهُ أفْضَلَ الْموادِّ الغِذائیَّة.

﴿...و عَدَسِها...﴾

 

پزشکان پیاز را در معالمجه بعضی بیماری ها به کار می برند و آن برای ضدّ عفونی کردن دهان از میکروبها مفید است .

شیر خالص

شیر غذای کاملی است و دانشمندان تغذیه آن را بهترین موادّ غذایی به شمار می آورند .

... وعدس آن ...

 

هو غذاءٌ سهلُ الْهَضْمِ غنـﻰٌّ بالبُروتینِ.

﴿...و فومِها...﴾

ذَکَرَ الأطبّاءُ لِلثُّومِ أربَعینَ فائدةً طِبّیَّةً.

﴿... فیه شِفاءٌ لِلنّاسِ﴾

فـﻰ الْعَسَلِ سَبْعونَ مادّةً مختلفةً مفیدةً و هو مُبیدٌ لِلْجَراثیمِ.

﴿... لَحْماً طَریّاً﴾

 

آن غذایی آسانْ هضم و سرشار از پروتـﺌین است.

... وسیر آن ...

پزشکان چهل فایده پزشکی برای سیر ذکر کرده اند.

... در آن برای مردم شفا وجود دارد .

در عسل هفتاد مادّه مفید وجود دارد و آن نابود کننده میکروبهاست .

... گوشت تازه

 

لسَّمکُ مِنَ الأطْعِمةِ الْمفیدةِ لِأمْراضِ الْقَلْبِ.

و فیه عنصرُ الفوسفورِ و فیه منافعُ لِلنّاسِ.

 

ماهی از غذاهای مفید برای بیماریهای قلب است .

و در آن عنصر فسفر وجود دارد و در آن سودهایی برای مردم هست .


اَلدَّرسُ التّاسعُ

حُسنُ العاقبةِ

سعید: اَللهُ أکْبرُ!

الإمام (ع): اَللهُ أکْبَرُ! فِیمَ تُکَبِّرُ؟ یا سَعیدْ!

سعید: هذه الکوفهُ تَبْدو مِن بعیدْ!

الحُرّ: ها أنا الحرُّ الرّیاحـﻰّ !

 

درس نهم

حُسن عاقبت

سعید: الله اکبر

امام: الله اکبر ! چرا "الله اکبر" می گویی ای سعید؟

سعید : این شهر کوفه از دور نمایان است.

حر: هان این منم حرّ ریاحی !

 

الإمام (ع): أ علینا أم لَنا؟

الحُرّ: بَلْ علیکَ !

سعید: کیفَ تَمْشـﻰ فـﻰ رِکابِ الظَّالمینْ ؟! کیفَ لا تُبْصِرُ نورَ الحَقِّ و النَّهْجَ الْمُبینْ؟!

الإمام (ع): کُلُّکُمْ یَعْرِفُ أنّـﻰ طالبٌ إصلاحَ أمَّهْ، أفْسَدَتْها الطَّاغیهْ, حَکَمَتْها باغِیَهْ.

الحُرّ: نَحْن عَطْشَی, یَابْنَ بنتِ الْمُصطَفی!

 

امام: آیا علیه مایی یا با ماهستی؟

سعید: چگونه در رکاب ستمگران راه می روی؟ چگونه نور حق و راه آشکار را نمی بینی؟

امام: همه شما می دانید که من خواهان اصلاح امّتی هستم که طاغوت آن را فاسد کرده و تجاوز کار بر آن حکومت کرده است .

حر: ما تشنه ایم ای فرزند دختر مصطفی!

 

اَلإمام (ع) : وَزِّعوا الْماءَ علیهِم و علینا بالتَّساوﻯ و غداً یَأتـﻰ الْفَرَجْ.

الإمام (ع): حانَتِ الآنَ الصَّلاةُ, أ تُصَلّـﻰ بِرِجالِکْ؟

الحُرّ: بل نُصَلّـﻰ کُلُّنا خَلْفَکَ یا سِبْطَ الرَّسولْ.

الحُرّ: یا حسینُ بایعْ أنتَ أوتُسَلِّمْ!

الإمام (ع): أفلا أنتم بَعَثْتُم لـﻰ رَسائلْ... و صَرَخْتُمْ مِن مَظالِمْ...؟!

 

امام: آب را به صورت مساوی بر ما و بر آنان تقسیم کنید و فردا پیروزی (گشایش) می آید.

امام: الآن وقت نماز فرا رسید . آیا همراه مردانت نماز می خوانی؟

حر: البته همه ما پشت سر تو نماز می خوانیم ای نوه دختری پیامبر.

ای حسین یا بیعت می کنی یا تسلیم می شوی.

امام(ع): آیا شما نامه هایی برایم نفرستادید و از ستمگریها فریاد نزدید؟!

 

بُرَیر: لَعْنَةُ اللهِ علی مَنْ رَوَّعَ آلَ الرَّسول.

الإمام (ع) : ربِّ فَاشْهَدْ : ... خَذَلونا! کَذَّبونا!

قد تَوکّلنا عَلیکَ, ربِّ فَاشْهَدْ : ظَلَمونا!

لَمّا سَمِعَ الْحرُّ کلامَ الإمامِ (ع) أقْبَلَ عَلی الْقومِ...

الحرّ: أ تُقاتِلْ أنتَ هذا الرَّجُلَ؟

اِبنُ سَعْد: إﻯ... قِتالاً, سَتُشاهِدْ فیه إسقاطَ الرّؤوس!

 

بریر: لعنت خدا بر هر که خاندان پیامبر را ترسانده است.

امام(ع): پروردگارا شاهد باش : ... ما را خوار کردند! ما را تکذیب کردند!

به تو توکّل کرده ایم، پروردگارا شاهد باش به ظلم کردند!

وقتی حر سخن امام(ع) راشنید به طرف قوم روی آورد.

حر: آیا تو با این مرد می جنگی؟

ابن سعد: بله ... جنگ، به زودی انداختنِ سرها را در آن خواهی دید.

 

الحرّ یَقْتَرِبُ مِن الإمام (ع) و هو یَرتَعِدُ...

أیُّها الْحُرّ لِماذا تَرْتَعِدْ ؟! أنْتَ مِنْ أشْجَعِ أهلِ الْکوفَةِ!

الحرّ : إنّنـﻰ شاهَدْتُ نفسـﻰ بین نارٍ و نَعیمْ .

ثُمَّ جاء الْحرُّ نحوَ الإمام (ع) نادِماً:

یا إلَهـﻰ إنّنـﻰ رَوَّعتُ أبناءَ الرَّسولْ!

فَلِذا أطْلُبُ منکَ الْمغفِرهْ و أریدُ المَعْذَرهْ!

 

حر به امام نزدیک می شود در حالی که می لرزد.

ای حر چرا می لرزی؟! تو از شجاع ترین مردم کوفه هستی!

حر: من خودم را میان آتش و بهشت دیدم.

سپس حر با پشیمانی به سوی امام(ع) آمد:

ای خدای من، به راستی که من فرزندان پیامبر را ترساندم.

پس من از تو آمرزش می خواهم و معذرت می خواهم.

 

إنّهُ سِبْطُ النّبـﻰّ, إنّه عینُ علـﻰّ.

هَل تَرَی لـﻰ یا إلهـﻰ تَوبةً؟!

سَمِعَ الإمامُ (ع) نِداءَهُ و قال:

عادَ - وَاللهِ - فَتانا الْحُرّ حرًّا...

 

او نوه پیامبر است. او مانند علی است.

آیا ای خدای من برایم توبه ای می بینی؟!

امام(ع) صدای او را شنید وگفت:

به خدا قسم که جوان آزرده ی ما حر آزاده برگشت.


اَلدَّرسُ الثَّامِنُ

تَوبةُ الثَّعلَبِ

بَرَزَ الثَّعْلَبُ یَوْماً فـﻰ شِعارِ النَّاصِحینا

فَمَشَی فـﻰ الأرضِ یَنْصَحْ و یَسُبُّ الْماکِرینا

و یَقولُ الْحَمْدُ لِلّـ... ـهِ إلهِ الْعالَمینا

واطْلُبوا الدِّیکَ یُؤَذِّنْ لِصَلاةِ الصُّبْح فینا

 

درس هشتم

توبه ی روباه

روزی روباه در جامه نصیحتگران ظاهر شد.

در حالی که در زمین نصیحت می کرد راه می رفت وبه حیله گران دشنام می داد.

و می گفت خدا را شکر خدای جهانیان.

ای بندگان خدا توبه کنید زیرا او پناهگاه توبه کنندگان است.

و خروس را دعوت کنید (بخواهید) تا برای نماز صبح در میان ما اذان بگوید.

 

فَذَهَبوا إلی الدِّیکَ, فقالَ:

بَلِّغوا الثَّعْلَبَ عَنِّـﻰ عَنْ جُدودﻯ الصَّالِحینا

عَنْ ذَوﻯ التِّیجانِ مِمَّن دخلوا الْبَطْنَ اللَّعینا

إنَّهُم قالوا وَ خَیْرُ الـ قَولِ قَولُ الْعارِفینا

مُخْطِئٌ مَنْ ظَنَّ یوماً أنَّ لِلثَّعْلَبِ دینا

 أحمد شوقـﻰ (بتصرّفٍ)

 

پس به سوی خروس رفتند و او گفت:

به روباه از جانب من ابلاغ کنید . از جانب نیاکان درستکارم.

از تاجداران از کسانی که وارد شکم لعنتی شده اند.

آنان گفته اند و بهترین سخن، سخن دانایان است .

خطا کار است کسی که روزی گمان کند که روباه دین دارد .

احمد شوقی (با تصرّف)


اَلدَّرسُ السّابعُ

اَلهِجرةُ

أحَدٌ, أحَدٌ...!

لا... لا... هُبَل... هُبَل... .

أحَدٌ, أحَدٌ... .

اِضْرِبْها... اِضْرِبْها بِشدَّةٍ!

 

درس هفتم

هجرت

خدای یکتا ، خدای یکتا ... .

نه ... نه ... هبل ... هبل ...

خدای یکتا ، خدای یکتا ... .

او را بزن ... او را به شدّت بزن!

 

أحَدٌ, أحَدٌ!

فـﻰ لیلةٍ:

اَلأوضاعُ خَطِرَةٌ... الْمُسْلِمونَ فـﻰ عذابٍ.

قَتَلَ الْکُفّارُ سُمَیَّةَ بَعْدَ التَّعذیبِ.

و زَوجَها یاسِراً کذلک.

و بِلالٌ تحتَ أشدِّ تَعذیبٍ. ...و عمّارٌ...

 

خدای یکتا ، خدای یکتا

در شبی:

اوضاع خطرناک است ... مسلمانان در عذابند .

کافران سمیّه را بعد از شکنجه کردن کشتند .

وهمسرش یاسر را نیز همچنین .

وبلال زیر شدیدترین شکنجه است. ... وعمّار ...

 

نَحْنُ بِحاجةٍ إلی مَکانٍ أمْنٍ لِنَشْرِ الإسْلامِ.

یا رسولَ اللهِ! اِبْحَثْ عَنْ طَریقٍ لِحَلِّ هذه الْمُشکلةِ.

رَبَّنا إنَّنا فقراءُ لِما تُنزِلُ إلَینا مِنْ خَیرٍ.

فأمَرَ اللهُ الْمُسلمینَ و الْمسلماتِ بالْهجرة.

﴿إنَّ أرْضـﻰ واسِعةٌ, فإیّاﻯَ فاعْبُدونِ﴾

 

ما به جای امنی برای نشر اسلام نیازمندیم.

ای رسول خدا! دنبال راهی برای حلّ این مشکل بگرد.

پروردگارا ، ما به آنچه از خیر بر ما نازل می کنی نیازمندیم.

پس خداوند به مردان و زنان مسلمان دستور داد هجرت کنند .

همانا زمین من وسیع است پس تنها مرا بپرستید.

 

فـﻰ الْحبشةِ حاکمٌ عادلٌ و مُوَحِّدٌ.

رُوْساءُ قریشٍ: أنتم صامِتونَ!... هذا عجیبُ!!

اَلّذینَ هاجَروا إلی الْحبشةِ سَوفَ یَخْلُقونَ لَنا الْمشکلاتِ.

قَسَماً بِاللّاتِ و الْعُزَّی سَنُرْجِعُ مَنْ هاجَرَ و نُعَذِّبُهُ.

 

در حبشه حکمران دادگر و یکتا پرستی وجود دارد .

رﺋیسان قریش: شما ساکتید! ... این عجیب است!

کسانی که به حبشه مهاجرت کرده اند برایمان مشکلات خواهند آفرید.

قسم به لات و عزّی هر کسی را که مهاجرت کرده است به زودی بر خواهیم گردانید و او را شکنجه می کنیم .

 

نَبْعَثُ رسولاً مع هدایا إلی حاکمِ الحبَشَةِ و نَطْلُبُ مِنْهُم تسلیمَ الَّذینَ ذَهبوا إلی هُناکَ.

طیِّبٌ... طیِّبٌ... اَلتَّطمیعُ مِن عادتِنا.

عندَ حاکمِ الحبَشَةِ:

سیِّدﻯ! عددٌ مِنْ شَبابِنا خَرجوا مِنْ دینِنا. و ما نَطْلُبُ منکَ هو تَسْلیمُهُمْ إلَینا.

 

فرستاده ای را همراه هدیه هایی به سوی حاکم حبشه می فرستیم و از آنان می خواهیم کسانی را که به آنجا رفته اند به ما تحویل دهند .

خوب است ... خوب است ... به طمع انداختن ، عادت ماست.

نزد حاکم حبشه :

آقای من! عدّه ای از جوانان ما از دینشان خارج شده اند.

و آنچه را از تو می خواهیم این است که آنان را به ما تحویل دهی.

 

اَلمهاجرونَ عنْدَ الحاکمِ.

اَلسَّلام عَلیکُمْ!

أهلاً و مَرْحَباً بکُم.

اُنْظُروا... هؤلاءِ لایَسْجُدونَ لِلْحاکِم... إهانةٌ...

دینُنا لا یَسْمَحُ لنا بِالسٌّجودِ إلّا لِلّهِ الّذﻯ خَلَقَنا.

 

مهاجران نزد حاکم هستند.

سلام بر شما.

خوش آمدید.

نگاه کنید ... اینان برای حاکم سجده نمی کنند ... اهانت ...

دین ما به ما اجازه نمی دهد که جز در برابر خدایی که ما را آفریده است، سجده کنیم.

 

ما هو دینُکُم؟

إنَّ اللهَ بَعَثَ إلینا رسولاً یأمرُنا بالصِّدقِ و أداءِ الأمانةِ و الْوَفاءِبِالْعَهْدِ وَیَمْنَعُنا عن ارْتکابِ الْمَعاصـﻰ و یأمُرُنا بِإقامةِ الصَّلاةِ و أداءِ الزکاةِ...

قَسَماً بِرَبِّـﻰ, هذا دینُ الْمُوَحِّدینَ...

یا رسولَ قُریشٍ! اِرْجِعْ! اَلّذین دَخَلوا بِلادﻯ فَفـﻰ أمنٍ و راحةٍ.

 

دین شما چیست؟

خدا پیامبری را به سوی ما فرستاد که ما را به راستگویی و ادای امانت و وفای به عهد فرمان می دهد و ما را از ارتکاب گناهان منع می کند و ما را به برپا داشتن نماز و ادای زکات فرمان می دهد.

قسم به پروردگارم، این دین یکتا پرستان است ...

ای رسول قریش! برگرد! کسانی که وارد سر زمین من شده اند در امنیّت و آسایش هستند.


اَلدَّرسُ السَّادِسُ

اَلتَّجربةُ

اَلأمّ_ إلَهـﻰ!... بُنَیَّتـﻰ! ماذا أفْعَلُ؟

هـﻰ مریضةٌ بِشدَّةٍ... إلـی أینَ أراجِعُ؟

اَلأخت - لافائدةَ... لافائدةَ...

یا أخْتـﻰ! لاتَجْزَعـﻰ لا...

 

درس ششم

تجربه

مادر: خدای من! ... دخترم! چه کنم؟

او به شدّت مریض است ... به کجا مراجعه کنم؟

خواهر_ هیچ فایدهای ندارد ... هیچ فایده ای ندارد ...

ای خواهرم! بی تابی نکن نه ...

 

لماذا؟! لاأقْدِرُ..., بُنَیَّتـﻰ مریضةٌ.

هذا الْمَرَضُ شائِعٌ فـﻰ هذه الْمدینةِ... لاحیلةَ...!!

 

فـﻰ الْمدینةِ:

مُصیبةٌ عظیمةٌ! لماذا لایَقْدِرُ الأطِبّاءُ مُعالَجةَ هؤلاءِ الْمَرْضَی؟

عددُ الْمَرضَی کثیرٌ... و لَیْسَ فـﻰ الْمدینةِ مُسْتَشْفیً مناسِبٌ.

 

در شهر:

مصیبتی بزرگ! چرا پزشکان نمی توانند این بیماران را معالجه کنند؟

تعداد بیماران بسیار است ... و بیمارستان مناسبی در شهر نیست.

 

اَلْمجلسُ الاِسْتِشارﻯّ:

أیُّها الوزیرُ! ماذَا عندَکَ مِن الأخْبارِ؟

أخبارٌ مؤْسِفةٌ... وَقَعَ النّاسُ فـﻰ مُصیبةٍ عظیمةٍ. اَلأمراضُ شائِعةٌ.

لماذا لاتَبْحَثونَ عن حَلٍّ لِهذه الْمُشکلةِ؟

نَطْلُبُ علماءَ الْبِلادِ لِلْبَحْثِ حَوْلَ هذا الأمْرِ.

 

مجلس مشورتی:

ای وزیر ! اخبار چه داری؟

اخبار تأسّف بار ... مردم در مصیبت بزرگی افتاده اند. بیماری ها شایع شده است.

چرا راهی برای حلّ این بیماری جست وجو نمی کنید؟

دانشمندان کشور را برای جست و جو پیرامون این امر دعوت می کنیم.(می خواهیم)

 

طیِّبٌ, طیّبٌ.

أحْسَنْتَ! هناکَ عالِمٌ مشهورٌ فـﻰ مدینةِ الرّﻯِّ, هو طبیبٌ حاذِقٌ.

قَصْدُکَ محمّدُ بنُ زکریّا الرّازﻯُّ مُکْتَشِفُ الْکُحولِ؟!

جیّدٌ, جَیِّدٌ ! اُطْلُبوُه بِإِعْزازٍ و إِکْرامٍ.

 

خوب است ، خوب است .

آفرین! دانشمند مشهوری در شهر ری وجود دارد. او پزشک ماهری است .

منظور تو محمّد بن زکریّای رازی کاشف الکل است؟!

خوب است، خوب است! او را با شکوه و احترام دعوت کنید.(بخواهید)

 

عِنْدَ الرّازﻯّ :

أیُّها العالمُ الْجَلیلُ! مَدینَتُنا فـﻰ مُشکلةٍ عظیمةٍ... اَلأمراضُ شائعةٌ و لیسَ لَنا مستشفی مناسِبٌ.

لِماذا لا تُبادِرونَ بِبِناءِ الْمُسْتَشفَی؟

مشکلتُنا الْحصولُ علی مکانٍ مناسِبٍ لِلْمُسْتَشْفَی!

 

نزد رازی :

ای دانشمند شکوهمند! شهر ما در مشکل بزرگی قرار دارد ... بیماریها شایع است وبیمارستان مناسبی نداریم.

چرا اقدام به ساختن بیمارستان نمی کنید؟

مشکل ما به دست آوردن جای مناسبی برای بیمارستان است.

 

اِختلافٌ کثیرٌ بینَ الأطبّاءِ حولَ تَعیین المکانِ المناسبِ.

طیِّبٌ, طیِّبٌ ! أنا أفَکِّرُ فـﻰ هذا الأمرِ.

إلی مَتَی؟

إلی آخِرالاُسبوعِ!

فـﻰ الْبیتِ:

اَللّهُمَّ! انتَ الْقادِرُ علی طَلِبَتـﻰ و تَعْلُمُ حاجَتـﻰ.

 

اختلاف بسیاری میان پزشکان در مورد تعیین جای مناسب وجود دارد .

بسیارخوب ،بسیار خوب من در مورد این امر فکر می کنم.

تا کی؟

تا آخر هفته!

در خانه :

خدایا در قلبم نور و فهم و علم قرار بده.

 

اَللّهُمَّ! اِجْعَلْ فـﻰ قلبـﻰ نوراً و فهْماً و عِلْماً.

إلَهـﻰ! إیّاکَ نَعْبُدُ و إیّاکَ نَسْتعینُ.

و بَعْدَ أیّامٍ، ها... وَجَدْتُ...!

اِذْبَحوا خَروفاً و قَسِّموا لَحْمَهُ إلَی خَمْسةِ أقسامٍ.

و ماذا نَفْعَلُ نحنُ بِهذه الأقسامِ؟

 

خدایا! فقط تو را عبادت می کنیم و فقط از تو یاری می جوییم .

وبعد از چند روز ، هان ... یافتم ...

گوسفندی را ذبح کنید وگوشتش را به پنج قسمت تقسیم کنید.

وبا این قسمت ها چه کار کنیم؟

 

أنْتُمْ عَلِّقوا کلَّ قِسْمٍ فـﻰ ناحیةٍ مِن الْمدینةِ و أنا سَأخْبِرُکُم بالنَّتیجةِ.

وَ بَعْدَ أیّامٍ عَیَّنَ الرّازﻯُّ أحْسَنَ مکانٍ لِبِناءِ الْمُسْتَشْفَی.

فی الْمجلسِ الاِستشارﻯّ:

أیُّها العالمُ الْجلیلُ! أخْبِرْنا عن سِرِّ تعلیقِ اللَّحمِ!

 

شما هر قسمتی را در ناحیه ای از شهر آویزان کنید و من به زودی نتیجه را به شما خبر خواهم داد.

وبعد از چند روز رازی بهترین مکان را برای ساختن بیماستان تعیین کرد .

در مجلس مشورتی:

ای دانشمند با شکوه! ما را از راز آویزان کردن گوشت خبر دار کن .

 

ذهبتُ کُلَّ یومٍ إلی نَواحـﻰ الْمدینةِ و شاهَدْتُ التَّغییراتِ الْحاصِلةَ لِقِطَعِ اللَّحْمِ. وَ وصَلْتُ إلی هذه النّتیجةِ أنَّ کلَّ ناحیةٍ یَفْسُدُ فیها اللَّحْمُ مُتَأخِّراً أحْسَنُ مکانٍ لِبِناءِ الْمُسْتَشْفَی.

 

هر روز به نواحی شهر می رفتم و تغییرات پیش آمده را برای تکّه های گوشت مشاهده می کردم و به این نتیجه رسیدم که هر ناحیه ای که گوشت در آن دیرتر فاسد شود بهترین جا برای ساختن بیمارستان است .


اَلدَّرسُ الخامِسُ

مَشاهِدُ مِنَ الحیاةِ البَسیطةِ

سوقُ الْبزّازینَ:

ذهب الإمامُ علـﻰٌّ "علیه السَّلامُ" مع خادِمِهِ الشّابِّ إلَی السُّوقِ.

ألْبِسَةٌ... ألْبِسَةٌ...! مِنْ أحْسَنِ الأنواعِ...!

هل عندَکَ قَمیصٌ لـﻰ و قَمیصٌ لِخادمـﻰ؟

 

درس پنجم

صحنه هایی از زندگی ساده

بازار پارچه فروشان :

امام علی "سلام بر او باد" همراه خدمتگزار جوانش به سوی بازار رفت .

لباسها ... لباسها ... از بهترین انواع ...

آیا پیراهنی برای خودم و پیراهنی برای خدمتگزارم داری؟

 

نَعَمْ... نعم... یا أمیرَالْمؤمنینَ! تَفَضَّلْ. أنَا فـﻰ خِدْمتِکَ...

لَمَّا عَلِمَ أمیرُ المؤمنینَ بأنَّ البائعَ قَدْعَرَفَهُ, تَرَکَ الْمکانَ وَ ذَهَبَ إلی دُکّانٍ آخَرَ.

أطْلُبُ ثَوباً لـﻰ و ثَوباً لِخادمـﻰ.

تَفَضَّلْ... تَفَضَّلْ... أنا فـﻰ خدمتِکَ.

اِنْتَخَبَ الإمامُ قمیصاً بِثَلاثةِ دَراهِمَ و قمیصاً أرْخَصَ.

 

بله ... بله ... ای امیر مـﺆمنان . بفرما . من در خدمت تو هستم ...

وقتی امیر مـﺆمنان دانست که فروشنده او را شناخته است ،آنجا را ترک کرد وبه دکّان دیگری رفت .

جامه ای برا ی خودم و جامه ای برای خدمتگزارم می خواهم.

بفرما ... بفرما ... من در خدمت تو هستم؟

امام پیراهنی به سه درهم و پیراهنی ارزان تر انتخاب کرد .

 

هذا لَکَ! والأرْخَصُ لـﻰ.

لا... لا... أنْتَ أولَی به... أنتَ أمیرُالمؤمنینَ...!

لا... أنتَ شابٌّ ولکَ رَغَباتُ الشَّبابِ.

بعدَ مُدَّةٍ حَضَرَ الإمامُ "علیه السَّلامُ" لإقامَةِ صلاةِ الْجُمُعةِ.

فـﻰ أثْناءِ الْخطبةِ:

 

این از آنِ تو و ارزان تر از آنِ من .

نه ... نه ... تو به آن سزاوارتری ... تو امیر مـﺆمنانی ... !

نه ... تو جوان هستی و تمایلات جوانان را داری .

بعد از مدّتی امام "بر او سلام باد" برای بر پا کردن نماز جمعه حاضر شد.

در هنگام خطبه :

 

یا والِدﻯ! اُنْظُرْ...! اُنْظُرْ...! أمیرُالمؤمنینَ یَشْعُرُ بِالْحَرِّ الشَّدیدِ, هو یَترَوَّحُ بِکُمِّهِ!

لا... لا... یا وَلَدﻯ! هو لا یَتَرَوَّحُ... بَلْ یُجَفِّفُ قمیصَهُ. هو غَسَلَهُ قبلَ حُضورِهِ لِلصَّلاةِ.

عجیبٌ...! عجیبٌ...! ألَیْسَ لَهُ قمیصٌ آخَرُ؟!

لا تَعْجَبْ! سأذْکُرُ لکَ قِصَّةً بعدَ الْمغربِ.

 

ای پدرم! نگاه ... نگاه کن ... ! امیر مـﺆمنان احساس گرمای شدید می کند او خودش را با آستینش باد می زند.

نه ... نه ... ای پسرم! او خودش را باد نمی زند ... بلکه پیراهنش را خشک می کند. او آن را قبل از حضورش برای نماز شسته است.

عجیب است ... ! عجیب است ... ! آیا پیراهن دیگری ندارد؟!

تعجّب نکن! داستانی را بعد از مغرب برایت توضیح خواهم داد.

 

بَعْدَ صَلاةِ الْمَغربِ صَوَّرَ الوالدُ المشهدَ التَّالـﻰَ لَهُ.

فـﻰ یَوْمٍ مِن الْأیّامِ:

أحَدُ الصَّحابةِ: رسولُ اللّهِ حَزینٌ... هو... ماذا نَعْمَلُ؟

سلمان : أنا أعْرِفُ ماذا أعْمَلُ؟! هو یَفْرَحُ بِزیارةِ بِنْتِهِ فاطمةَ.

فَذَهَبَ سلمانُ إلی بیتِ فاطمةَ(س) و أخْبَرَها.

 

بعد از نماز مغرب، پدر صحنه پیش آمده را برایش ترسیم کرد .

در روزی از روزها:

یکی از یاران : رسول خدا غمگین است ... او ... چه کنیم؟

سلمان: من می دانم چه کنم ؟! او از دیدار دخترش فاطمه شاد می شود. پس سلمان به خانه فاطمه (س) رفت و به او خبر داد.

 

فـﻰ الطَّریقِ:

لَمّاشاهَدَ سلمانُ ألْبِسَةَ فاطمةَ (س),بَدَأ بالْبُکاءِ...

واحُزْناه! إنَّ بَناتِ قیصرَ و کِسْرَی لَفـﻰ السُّنْدُسِ والْحریرِ و لباسُ ابْنةِ محمّدٍ هکذا!!

بعد دقائقَ ، عند النّبـﻰِّ (ص)

فاطمةُ (س): یا رسولَ الله! إنَّ سلمانَ تَعجَّبَ مِن ألْبِسَتـﻰ...

 

در راه :

وقتی سلمان لباسهای فاطمه (س) را دید; شروع به گریه کرد ...

چه اندوهی! دختران سزار وخسرو در پارچه های ابریشم و حریرند و لباس دختر محمّد این چنین است.

بعد از چند دقیقه نزد پیامبر(ص)

فاطمه(س): ای رسول خدا سلمان از لباسهایم تعجّب کرد ...

 

رسولُ اللهِ (ص) : یا سلمانُ! إنَّ ابْنَتـﻰ لَفـﻰ "الْخَیْلِ السَّوابِق".

رسول خدا(ص):ای سلمان! به راستی که دخترم در"گروه پیشتازان" است .


الدَّرسُ الرّابعُ

اَلعِبرةُ

أیُّها النّاسُ مَوکِبُ صاحبِ الْجَلالةِ "قارونَ" الْمُعَظَّمِ فـﻰ الطَّریقِ...اِبْتَعِدوا ! اِبْتَعِدوا !

اَللّهُمَّ خَلِّصْنا مِن شرِّ هذا الطَّاغوتِ!

إنَّه شَرُّ مَخْلوقٍ!

اُنْظُرْ... لَقَدْ خَرَجَ قارونُ فـﻰ زینَتِهِ!

 

درس چهارم

عبرت

ای مردم کاروان اعلاحضرت قارون بزرگ در راه است. دور شوید. دور شوید.

خدایا ما را از شرّ این طاغوت خلاص کن .

به راستی او بدترین آفریده است .

نگاه کن ... قارون با شکوه خارج شد.

 

یا لَیْتَ لَنا ثروةَ قارونَ...!

أخـﻰ! ما الفائدةُ فـﻰ ثَروةٍ وَراءَها لعنةُ النَّاسِ؟! إنّه کافِرٌ بِنعْمةِ اللّهِ.

علینا الذَّهابُ إلَی قارونَ!

هَلْ یَقْبَلُ النَّصیحةَ؟!

لا... لا... معلومٌ... هو رجلٌ مُتَکَبِّرٌ.

 

ای کاش ثروت قارون از آنِ ما بود ... !

برادر من! فایده ثروتی که پشت آن لعنت مردم است چیست؟ او نسبت به نعمت خدا کافر است.

برما لازم است به سوی قارون برویم.

آیا نصیحت قبول می کند؟

نه ... نه ... معلوم است ... او مرد خود بزرگ بینی است .

 

علینا أداءُ الْواجبِ... نَحْنُ مُبَشِّروُن و مُنْذِروُنَ... .

فـﻰ قصر قارون :

ماذا تَطْلُبونَ؟

اَلْأمرَ بالْمعروفِ و النَّهْـﻰَ عن الْمُنْکَرِ.

یا قارونُ...

یا قارونُ! أحْسِنْ إلی الْفُقراءِ و الْمَساکینِ و الْمظلومینَ!

 

برما لازم است کار واجب را به جا بیاوریم ما مژده دهنده و بیم دهنده هستم .

در قصر قارون :

چه می خواهید ؟

امر به معروف و نهی از منکر را (دستور دادن به کار نیک و باز داشتن از کار زشت)

ای قارون

ای قارون به فقیران و بیچارگان و ستمدیدگان نیکی کن .

 

أنتُمُ الْمؤمِنون بِدینِ موسی...!

أیُّها الْحارِسُ!

اِدْفَعْ لَهُم دیناراً مِنَ الذَّهَبِ... هم فقراءُ...

لا... لا... لا نَطْلُبُ الْمالَ.

﴿ والَّذینَ یَکْنِزونَ الذَّهَبَ والْفِضَّةَ و لا یُنْفِقونَها فـﻰ سبیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ ألیمٍ.﴾

 

شما مـﺆمن به دین موسی هستید ...!

ای نگهبان !

دیناری از طلا (یک دینار طلا) به آنان بپرداز ... آنان فقیرند ...

نه ... نه ... پول نمی خواهیم.

وکسانی که طلا و نقره جمع می کنند و آن را در راه خدا انفاق نمی کنند آنان را به عذاب دردناکی بشارت بده .

 

ماهذه الکلماتُ؟!

اُخرُجوا... اُتْرُکوا قَصْرﻯ.

أنتم مُفْسِدُونَ!

إنَّکَ سَتُشاهِدُ جزاءَ عَمَلِکَ.

بَعْدَ أشْهُرٍ:

سَمِعْتُ أنَّ موسی (ع) دَعا قارونَ إلی طریقِ الْحَقِّ.

 

این حرفها چیست؟

خارج شوید ... قصرم را ترک کنید ...

شما فساد کننده هستید .

به راستی که تو سزای کارت را مشاهده خواهی کرد .

چند ماه بعد:

شنیده ام که موسی (ع) قارون را به راه حق دعوت کرده است .

 

نعم... ولکن... هو کافرٌ بِدینِ الْمُرْسَلینَ!

اَلْفِرارَ... اَلْفِرارَ...!

هذه عاقبةُ الْمُکَذِّبینَ!!

ماذا حَدَثَ؟

أنْزَلَ اللّهُ علی قارونَ الْعذابَ... العذابَ...

اَلنَّجْدَةَ... اَلنَّجْدَةَ!

 

آری ... ولی ... او به دین پیامبران کافر است .

فرار ... فرار ...

این عاقبت تکذیب کنندگان است .

چه اتفاقی افتاده است؟

خدا بر قارون عذاب نازل کرده ... عذاب ...

کمک ... کمک!

 

سَأنْفِقُ أموالـﻰ...!

سَأساعِدُ الْفُقراءَ...!

﴿ لاتَ حینَ مَناصٍ﴾

و هکَذا ابْتَلَعَتْهُ الأرضُ و ذَهَبَت الزِّینةُ و الْمَوکِبُ و القُصورُ ! و أصْبَحَ قارونُ عِبرةً لِلْأجْیالِ.

 

اموالم رابه زودی انفاق خواهم کرد ...

به زودی به فقیران کمک خواهم کرد ...

هنگام گریز نیست.

و این چنین ، زمین او را بلعید و زینت و کاروان و قصرها از بین رفت و قارون عبرتی برای نسلها شد .


الدرس الثالث

التِّلمیذُ المِثالـﻰّ

رَخیصٌ ... رخیصٌ...!

ألْبِسةٌ جمیلةٌ... أحْذِیةٌ أنیقةٌ ...! کُلُّ شـﻰءٍ رَخیصٌ... أسرِعوا... أسرِعوا!

هذا جمیلٌ جدّاً... ثَمَنُهُ باهِظٌ!

اِنْتَخِبْ یا وَلَدﻯ! لاتُفَکِّرْ فـﻰ الثَّمَنِ!

 

درس سوم

دانش آموز نمونه

ارزان است ... ارزان است ... !

لباس های زیبا ... کفش های شیک ... ! همه چیز ارزان است ... بشتابید... بشتابید .

این بسیار زیباست ... بهای (قیمت) آن گران است!

ای پسرم انتخاب کن . به بها (قیمت)فکر نکن .

 

فـﻰ زاویةٍ مِنَ الشَّارع

اَلصَّحیفةُ... اَلصَّحیفةُ الْمَسائیّةُ أخبارٌ مُهِمّةٌ... أخبارٌ مُهِمّةٌ!

هَلْ تَعْرِفینَ بائِعَ الصُّحُفِ؟

لا... لا أعْرِفُهُ.

هو تلمیذٌ فـﻰ مدرسَتِنا.

هو تلمیذٌ؟!... مسکینٌ... هو ضعیفٌ فـﻰ دُروسِهِ حتماً.

 

در گوشه ای از خیابان

روزنامه ... روزنامه عصر . اخبار مهم ... اخبار مهم

آیا روزنامه فروش را می شناسی ؟

نه او را نمی شناسم .

او دانش آموزی در مدرسه ماست .

او دانش آموز است؟! ... بیچاره ... او حتماً در درسهایش ضعیف است .

 

أمّاه! لِماذا یَشْتَغِلُ هذا التِّلمیذُ بِبَیْعِ الصُّحُفِ؟

ألیس لَهُ درسٌ ؟!

بَلَـی... ولکن هؤلاءِ یَهْرُبونَ من قِراءةِ الدّروس. هم یَتَکاسَلونَ ... حتماً... لاشکَّ.

ولکِن...!

مالَکَ تَتَأمَّلُ...؟! اَلشَّمسُ مُحْرِقَةٌ...غَداً حَفْلَةٌ...!

 

مادر ! چرا این دانش آموز مشغول روزنامه فروشی است؟

آیا درس ندارد؟!

بله ولی اینان از خواندن درسها فرار می کنند. آنان تنبلی می کنند ... حتماً ... هیچ شکّی نیست.

ولی تو را چه می شود که درنگ می کنی(می اندیشی) ... ؟!

خورشید سوزان است ... فردا جشن است .

 

فـﻰ البیت

أمّاه! تَنْعَقِدُ حَفْلَةٌ فـﻰ الْمدرَسةِ.

شـﻰءٌ جمیلٌ! بِأﻯِّ مناسَبةٍ؟

لِتَعیینِ التِّلمیذِ المثالـﻰِّ!

مَنْ هو؟

لا أدرﻯ ... حتماً ذلک الوَلَد . لا أدرﻯ . لا أدرﻯ.

 

در خانه

مادر!جشنی در مدرسه بر گزار می شود.

چیز زیبایی است ! به چه مناسبتی؟

برای تعیین دانش آموز نمونه.

او کیست؟

نمی دانم ... حتماً آن پسر . نمی دانم . نمی دانم .

 

علی أﻯِّ حالٍ... هل نذهبُ معاً یا أمّاه؟

یا بُنَـﻰَّ! أنتَ تَعْلَمُ أنَّ غَداً مَوْعِدَ تَسلیمِ السَّجّادةِ لِصاحبِها... لا أقْدِرُ, آسِفَةٌ.

لا بَأسَ!

اِستَیْقَظَ قَبْلَ طلوعِ الْفَجْرِ و تَوَضَّأ و بَعْد َالصَّلاةِ, هیَّأ نَفْسَهُ لِلذَّهابِ... فَذَهَبَ وَحْدَه.

 

به هر حال ... آیا با هم می رویم ای مادر؟

ای پسرکم! تو می دانی که فردا وقت تحویل قالیچه به صاحبش است. نمی توانم، متأسفم .

عیبی ندارد.

قبل از طلوع صبح بیدار شد و وضو گرفت و بعد از نماز ، خودش را برای رفتن آماده کرد ... پس به تنهایی رفت .

 

فـﻰ الْمدرسةِ

مَرْحَباً... مَرْحَباً... تَفَضَّلوا... تَفَضَّلوا!

شُکراً جَزیلاً.

...و بعْدَ دقائقَ بَدَأت الْمَراسیمُ و بعدَ إجراءِ مَسْرَحیّهٍ و أنشودَةٍ...

نَحنُ اجْتَمَعْنا هُنا لِتَکْریمِ تلمیذٍ مِثالـﻰّ... هو أسوةٌ لِلْجَمیعِ...فـﻰالأخلاقِ ...فـﻰ الدَّرسِ... والعَمَل. هذا هو "سعیدٌ".

 

در مدرسه :

خوش آمدید ... خوش آمدید ... بفرمایید ... بفرمایید ...

خیلی متشکّرم

و بعد از چند دقیقه مراسم شروع شد و بعد از اجرای نمایشنامه ای و سرودی ...

ما اینجابرای بزرگداشت دانش آموز ی نمونه جمع شده ایم ... او برای همه الگوست ... در اخلاق ... در درس ... وکار. این وی است "سعید" .

 

إلهـﻰ! ماذا أشاهِدُ؟ هو ذلک البائِعُ!

بُنَـﻰَّ... بُنَـﻰَّ... لَقَد اشْتَبَهْتُ...لا... لا... هوالنّاجِحُ...!

فـﻰ الْحقیقةِ نحن نَتکاسَلُ.

أقْبَلَ سعیدٌ و اسْتَقْبَلَهُ الْمدیرُ بِحَفاوَةٍ و بعدَ مصافَحَتِهِ علَّقَ علی عُنُقِهِ وِسامَ الْاِجتهادِ و النَّشاطِ. و مَنَحَهُ جائِزةً.

 

خدایا ! چه می بینم ؟ او همان فروشنده است .

پسرکم ... پسرکم ... اشتباه کرده ام ... نه ... نه .... او موفّق است .

در حقیقت ما تنبلی و سستی می کنیم .

سعید جلوآمد و مدیر به گرمی از او استقبال کرد و بعد از دست دادن با او مدال تلاش وفعّالّیت را به گردن او آویخت و جایزه ای به او بخشید.


الدرسُ الثّانـى

إلهـﻰ ...! قد أسْلَمتُ مُنْذُ مدّةٍ و لکنْ ... ما شاهَدْتُ حَبیبـﻰ...! کَلَّمْتُ والِدَتـﻰ فـﻰ هذا الْموضوعِ... هـﻰ لاتَسْمَحُ...عجوزٌ... محتاجهٌ إلی الرِّعایةِ.

ولکن...

ماذا أفْعَلُ؟! أتُساعِدُنـﻰ؟!

ذاتَ لیلةٍ

 

درس دوم

خدایا مدتی است که مسلمان شده ام ولی دوستم را ندیده ام با مادرم در این باره صحبت کردم او اجازه نمی دهد و پیر است نیازمند پرستاری و مراقبت است .

ولی ...

چه کنم ؟ آیا مرا کمک می کنی ؟!

شبی

 

أمّاه! لقد نَفِدَصَبْرﻯ! أنا مشتاقٌ لِزیارةِ الرَّسولِ (ص).

کیف أصْبِرُ علی فِراقِکَ؟! ...لا...لا... أنا عجوزٌ... لا أقْدِرُ...!

لکن سأرْجِعُ قبلَ غروبِ الشَّمْسِ... أعاهِدُکِ!

أمّا...! لابأسَ... حَسَناً...! أنا بانْتِظارکَ قَبْلَ غروبِ الشَّمْسِ.

حتماً... حتماً... شُکراً جزیلاً یا أمّاه!

 

مادر جان صبرم تمام شده ! من مشتاق دیدار پیامبر (ص) هستم.

چگونه بر دوری تو صبر کنم! ... نه ... نه ... من پیر هستم ... نمی توانم ... !

ولی قبل از غروب خورشید باز خواهم گشت به تو قول می دهم!

ولی ... عیبی ندارد ... بسیار خوب . من قبل از غروب خورشید منتظرت هستم .

حتماً ... حتماً ... خیلی متشکرم ای مادر!

 

فـﻰ الطَّریقِ

کیف أشْکُرُ هذه النِّعمةَ؟!

بعد ساعاتٍ أنا فـﻰ خدمةِ حَبیبـﻰ!

أ یُمْکنُ...؟ یا أوَیسُ! هَلْ تُصَدِّقُ؟

فَقَرُبَ "أویسٌ" مِنْ مدینةِ النَّبـﻰِّ (ص)...

یا لَلسَّعادةِ! یا لَلسَّعادةِ!

 

در راه

چگونه این نعمت را شکر کنم؟!

بعد از چند ساعت من در خدمت دوستم هستم!

آیا ممکن است ...؟ ای اویس ! آیا باور می کنی؟

اویس به شهر پیامبر(ص) نزدیک شد. چه سعادتی ! چه سعادتی!

 

و فـﻰ الْمدینةِ

سِّیدﻯ! سیِّدﻯ! أین بَیْتُ النَّبـﻰِّ (ص)؟! أین...

هُناکَ, هناکَ...

آه... وَصَلْتُ... نِهایةُ الفِراقِ...!

طَرَقَ بابَ الْبَیْتِ.

عفواً, حبیبـﻰ! ...أطْلُبُ زیارةَ حَبیبـﻰ رَسولِ اللّهِ (ص).

 

و در شهر

آقا!آقا ... خانه پیامبر(ص) کجاست ؟ کجاست ...

آنجا ،آنجا

آه ... رسیدم .... پایان جدایی ... !

به در خانه زد .

ببخشید، دوست من! می خواهم دوستم رسول خدا(ص) را دیدار کنم.

 

أهلاً و سهْلاً, تَفَضَّلْ.

لا... لا... أینَ... أینَ؟

هو سافَرَ إلی مکانٍ قَریبٍ,

یَرجِعُ بَعْدَ قلیلٍ إنْ شاءَاللّهُ.

قَطَعْتُ هذه الْمسافةَ البعیدةَ لِزیارةِ حَبیبـﻰ.

والِدَتـﻰ؟!

 

خوش آمدید.

نه ... نه ... کجاست ... کجاست؟

او به جایی نزدیک سفر کرده است ،

انشاءالله بعد از مدت کمی برمی گردد.

این مسافت دور را برای دیدار دوستم پیمودم.

مادرم؟!

 

فَجَلَسَ علی الأرضِ قَلِقاً... نَظَرَ إلی السَّماءِ, یُفَتِّشُ عَنْ مَوضِعِ الشَّمسِ...

اَلْوفاءُ بالعَهْدِ؟!

نَهَضَ أویسٌ مِنْ مکانِه حزیناً و قالَ لِلصَّحابـﻰِّ:

لا أقْدِرُ أکثَرَ مِنْ هذا ! والِدَتـﻰ بانتظارﻯ... بلِّغْ سَلامـﻰ إلی حَبیبـﻰ.

و تَرَکَ الْمدینةَ.

 

با ناراحتی بر روی زمین نشست ... به آسمان نگاه کرد به دنبال جای خورشید می گشت ...

وفای به عهد؟!

اویس با ناراحتی از جایش بر خاست وبه یارپیامبر گفت: بیشتر از این نمی توانم! مادرم منتظرم است .

... سلامم را به دوستم برسان وشهر را ترک کرد .

 

رَجَعَ النَّبـﻰُّ (ص) مِنْ سَفَرِه...

إنِّـﻰ لَأجِدُ نَفَسَ الرَّحمانِ مِن جانبِ الْیَمَنِ!

تَفوحُ رائِحةُ الْجَنَّةِ مِن قِبَلِ "قَرَن"!

وَ بَعْدَ سِنینَ ... جاهَدَ أوَیْسٌ فـﻰ معرکةِ صِفِّینَ و هو یُدافِعُ عن حبیبِ حَبیبه, فَوَقَعَ عَلَی الأرضِ شهیداً. هَنیئاً لکَ الشَّهادةُ یا أویسُ!

 

پیامبر (ص) از سفرش بازگشت ...

به راستی که من نفس خدای رحمان را از جانب یمن می یابم ! بوی بهشت از سمت "قرن" پخش می شود!

وبعد از سالها ... اویس در حالی که از محبوب محبوبش دفاع می کرد در جنگ صفّین جهاد کرد پس شهید بر روی زمین افتاد. شهادت بر تو گوارا باد ای اویس .


الدّرس الأوّل

﴿...هَبْ لـﻰ حُکْماً وَ ألْحِقْنـﻰ بِالصَّالِحینَ﴾

 

درس اول

....حکمت و دانش به من عطا کن و مرا به درستکاران ملحق کن

 

یاربِّ

قَوِّ عَلَی خدمتِکَ جَوارِحـﻰ!

و ﭐشْدُدْعلی العَزیمةِ جَوانِحـﻰ!

فإلیکَ یا ربِّ نَصَبْتُ وَجهـﻰ

و إلیکَ یا ربِّ مَدَدْتُ یَدﻯ.

 

پروردگارا

اعضای بیرونی بدن مرا برای خدمت به خودت قوی کن

واعضای درونی بدن مرا برای برخورداری از عزمی راسخ ،استوار بدار (یاری کن) .

پرودگارا چهره ام را به سوی تو قرار دادم

و ای پروردگار ، دستم را به سوی تو دراز کرده ام .

 

یا سابغَ النِّعَمِ یا دافِعَ النِّقَمِ!

صَلِّ علی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ و ﭐفْعَلْ بـﻰ ما أنْتَ أهْلُه.

 

ای کسی که فراخیِ نعمت را به کمال داده است و ای بر طرف کننده ی بلا ها .

بر محمّد و خاندان محمّد درود بفرست و برای من آنچه را که تو شایسته آن هستی انجام بده .




عربی اول دبیرستان

عربی دوم تجربی

عربی دوم انسانی

عربی سوم تجربی

عربی سوم انسانی

عربی چهارم

X