الدرس الثامن
الشّابُّ الْبَطَلُ
مَسْرَحیّة
اَلشَّخْصیّاتُ : حَنْظَلَةُ، أبو عامرٍ (والِد حَنْظَلَة)، عبدُاللّهِ بْنُ أبَىٍّ ( کبیـرُ الْمُنافقیـنَ )،
و جَمعٌ مِنَ الصَّحابةِ.
اَلْمشهدُ الأوّلُ
درس هشتم
جوان قهرمان
نمایشنامه
شخصیّت ها: حنظله،ابو عامر (پدر حنظله) عبدالله بن اُبَی (بزرگ منافقان) و جمعی از صحابه
صحنه ی اوّل
أبو عامر: سُلِبَتْ قُدرتُنا ...! ماذا نَفْعَلُ ؟!
یا ولَدى! إلـی مَتـی هذا الْعِنادُ ؟! لایُؤَیَّدُ کلامُ محمَّدٍ ...!
لا یَظْفَرُ هذا الْیتیمُ ....!لاتَتْرُکْ دینَ آبائِکَ !
حنظلة : یا أبَتِ ! ماذا تَطْلُبُ مِنّـى ؟!
ابو عامر: قدرت ما سلب شده ... ! چه کار کنیم... ؟!
ای پسرم! این مخالفت (دشمنی ) تا کی؟ سخن محمّد تأیید نمی شود...!
این یتیم پیروز نمی شود.... ! دین پدرانت را ترک نکن!
حنظله: ای پدرم! از من چه می خواهی ؟!
أتَطْلُبُعبادةَ الأصْنامِ و السّکوتَ أمامَ ظلمِ الظّالِمیـنَ و تفاخُرَهُم علـی
الْفقراءِ....... و أکْلَهُم مالَ الْحرامِ ....! لا ....لا...هذا أمرٌ
لایُقْبَلُ !
إنَّک لَوَلَدٌ عاقٌّ !
یا والدﻯ ! لا طاعـﺔَ لِمخلوقٍ فـﻰ معصیةِ الْخالقِ!
آیا
عبادت بت ها و سکوت در برابر ظلم ظالمان و فخر ورزی بر فقیران و خوردن مال
حرام را می خواهی؟! نه ..... نه ..... این کاری است که پذیرفته نمی شود.
به راستی که تو فرزندی لعنت شده (نفرین شده، طرد شده) هستی.
ای پدرم! هیچ بندگی (طاعتی) برای مخلوق درگناه کردن به درگاه خدا وجود ندارد.
قال اللّهُ تبارَک و تَعالـی﴿ و إنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بـى مالَیسَ لکَ به علمٌ فَلا تُطِعْهُما﴾
یُطْرَقُ الْبابُ .
اِفْتَحِ الْبابَ یا حَنْظَلةُ ! فإنـّى علـی مَوْعِدٍ مع عبدِاللّهِ بْنِ أبَىٍّ .
عبداللّه :مَرْحَباً بأبـى عامرٍ !کیف حالُک الْیومَ ؟ علیکَ آثارُ الْغَضَبِ ! لِماذا؟!
خداوند تبارک و تعالی فرموده است: و اگر با تو در آویختند تا با من شرکی بورزی که بدان آگاهی نداری، پس از ایشان اطاعت نکن.
در زده می شود (در می زنند).
در را باز کن ای حنظله چون من با عبدالله بن اُبی قرار دارم.
عبدالله: ابو عامر سلام! امروز حالت چطور است؟ نشانه های خشم بر تو ظاهر است! چرا؟!
ماذا نَفْعَلُ بِهؤلاءِ الشَّبابِ؟ قد غُسِلَتْ عُقولُـهُم! أخافُ أنْ یأخُذَ محمّدٌ کلَّ ما بِأیدینا بِواسطةِ هؤلاءِ الشَّبابِ!
لانَسْمَحُ ... أولئکَ شِرْذِمَةٌ قَلیلونَ ..
ولکن ... هؤلاءِ ....
هَوِّنْ علیکَ... سَنَحتَفِظُ بِمُلْکِنا و جاهِنا .... لـى خُطَّةٌ لایُدرِکُها أحدٌ حتّی الشَّیطانُ!
با این
جوانان چه کنیم؟ عقلهای ایشان شسته شده! (شست و شوی مغزی داده شده اند) می
ترسم که محمّد به وسیله این جوانان هر چه در دست داریم بگیرد!
اجازه نمی دهیم ... آنان گروه اندکی هستند....
ولی .... اینان......
سخت نگیر:.... به زودی حکومت و مقامان را حفظ خواهیم کرد ... نقشه ای دارم که کسی حتّی شیطان آن را نمی فهمد.
ماهِىَ؟!
سَنَذْهَبُ مع محمّدٍ إلـی الْقِتالِ ... و نَتْرُ کُهُ فـﻰ الْوقتِ الْحَرِجِ....!
فکرةٌ رائعةٌ ... إنَّکَ أسْتاذُ الشَّیاطیـن...!
نعم ... نعم... إلـی اللِّقاءِ!
آن [نقشه]چیست؟
با محمّد به جنگ می رویم و او را در موقع بحرانی ترک می کنیم.... !
فکر جالبی است ... به راستی که تو استاد شیطان ها هستی.
بله.... بله.... به امید دیدار!
اَلْمشهدُ الثّانـى بعدَ غَزْوةِ أحُدٍ
﴿إنّا لِلّهِ و إنّا إلَیْه راجعونَ ﴾ قد اُسْتُشْهِدَ عَدَدٌ من خِیَرَةِ صَحابةِ رسولِ اللّهِ.
نَعَم... و علـی رأسِهِم سیِّدُ الشُّهداءِ حَمْزَةُ...
کُلُّ هذا هَیِّنٌ مادامَ رسولُ اللّه حیّاً.
صحنه دوم پس از جنگ (احد)
ما از
خداییم و به سوی او باز می گردیم .... ! عدّه ای از بهترین صحابه ی رسول
خدا شهید شده اند. بله .... و در رأس آنان سیّد الشهدا حمزه است.
همه این[ها] آسان است تا وقتی رسول خدا زنده است.
﴿ مِنَ الْمؤمنیـنَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدوا اللّهَ علَیْه فمِنهُم مَنْ قَضَی نَحْبَهُ و مِنْهُم مَنْ یَنْتَظِرُ....﴾
اُنْظُرْ .....مَن هو
هو خیـرُ شَبابِ " الْمدینةِ " . أسَفاً علـی فِقْدانِهِ مِن بَیْنِ الشَّبابِ !
هو حَنْظلةُ ! حنظلةُ ..؟! هذا غیـرُ معقولٍ ...لیلةَ أمْسِ کانت حَفْلةُ عُرْسِه!
از
مؤمنان مردانی (کسانی ) هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند راستگو ماندندو از میان آنان کسی هست که به عهد خود وفا کرد(رخت از دنیا بر کشید) و کسیکه منتظر است.
نگاه کن ... او کیست؟
او بهترین جوانان مدینه است. افسوس بر نبودنِ او در میان جوانان!
او حنظله است! حنظله ؟! این باور کردنی نیست... شب گذشته جشن عروسی او بود.
صحیحٌ
...ولکن حینما سَمِعَ نِداءَ الْمُنادﻯ یَدعو إلـی الْجِهادِ ، خَرَجَ مِن
بَیْتِهِ و أسْرَعَ نَحْوَ ساحَةِ الْقِتالِ و اسْتُشهِدَ ...!
( فَسَلامٌ علیْهِ یَومَ وُلِدَ وَ یَومَ یَموتُ و یَومَ یُبْعَثُ حَیّاً)
صحیح است ... ولی وقتی صدای منادی را شنید که دعوت به جهاد می کرد، از خانه اش خارج شد و به سوی میدان جنگ رفت و شهید شد....!
پس سلام بر او روزی که به دنیا آمد و روزی که می میرد و روز ی که زنده بر انگیخته می شود.